مردان پیامبر شدند
و زنان مادر
قداست پیامبران را توانسته اند به زیر سوال ببرند؛
ولی قداست مادران را هرگز..!
مادرم پنجره را دوست نداشت...
با وجودی که بهار
از همین پنجره میآمد و
مهمان دل ما میشد
مادرم پنجره را دوست نداشت...
با وجودی که همین پنجره بود
که به ما مژده باز آمدن چلچله ها را میداد
مادرم میترسید...
مادرم میترسید..
که لحاف نیمه شب
از روی خواهر کوچک من پس برود
یا که وقتی باران میبارد
گوشه قالی ما تر بشود
هر زمستان سرما
روی پیشانی مادر
خطی از غم میکاشت
پنجره شیشه نداشت
نوبر است این چشم ها حیف است خوابش می کنی
تا به کی قلب مرا هر شب خرابش می کنی؟
آنقدر سیب گناه از چشم هایت می کند
مطمئنا یک شبی آدم حسابش می کنی
کاش می شد کوچه ای باشم که شب ها در سکوت
با قدم هایت دچار اضطرابش می کنی
باشد از جنس خدایی پس خدایی کن بگو
کی دعایی را که کردم مستجابش می کنی؟
خانه ای می سازم از عشق تو در رویای محض
با وجود آنکه می دانم ...... خرابش می کنی!
سمیرا یحیی پور
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم!
نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بود
بیا که نامه ی اعمال خود سیاه کنیم
بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه کنیم
به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم
و بار کوه غم از شور عشق کاه کنیم
و خوش خوریم و خوش بگذریم و خوش باشیم
و تف به صورت انواع شیخ و شاه کنیم!!
و زنده زنده در آغوش هم کباب شو یم
و هر چه خنده به فرهنگ مرده خواه کنیم
برای سر خوشی ی لحظه هات هم که شده است
بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم
فرامرزعرب عامری