من که نمی دانم...
خدا می داند تنها، که شاید تو هم جایی همین حوالی
که شاید کلافه ای از تنهایی
یا حتی شاید میزِ شامِ امشب را دو نفره چیده ای
اگر چنین است کاش تو هم امشب در گوشِ خدا بگویی
خدا جان !
شام یخ کرد که هیچ
دستانم بی حِس شد
راه را زودتر نشانش بده ...
ب ن :
دیگر آن انسان خندان روی قبلا نیستم
فکر می کردم عزیزم، دیدم اصلا نیستم
خسته ام از روزها، آغوش وا کن ای خدا
باید امضا کرد جایی را؟ بیا... من نیستم....
ﺳﺎﻗﯿﺎ ﺗﻪ ﺍﺳﺘﮑﺎنهاﯾﺖ ﻧﻤﯿﮕﯿﺮﺩ ﻣَﺮﺍ
ﻟﻄﻒ ﮐﻦ ، ﺍﺯﺩﻭﺭ ﺑﻌﺪﯼ ﭘﯿﮏ ﻟﯿﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ
ﻧﻪ ﺷﺮﺍﺏ ﺭﻭﺱ می خوﺍﻫﻢ، ﻧﻪ ﺟﻨﺲ ﺍﺭﻣﻨﯽ
ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺳﮓ ﻣﺰه هاﯼ ﺗﻠﺦ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ!
ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺗﻠﺦ ﻣﺮﺩﺍﻓﮑﻦ ﮐﻪ ﺣﺎﻓﻆ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ
ﯾﺎ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ "ﺗﻮ" ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ
ﺣﻨﺠﺮ ﺩﺍﻭﻭﺩﯼ ﺍﺕ ﺭﺍ ﺗﺎﺏ ﺧﻮﺍﻧﺪﻥ ﮔﺮ ﻧﻤﺎﻧﺪ
ﻻﺍﻗﻞ ﻣﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺁﯾﯿﻦ ﺳﻠﯿﻤﺎﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ
ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻣﺴﺖ ﻭﺧﺮﺍﺑﻢ ﮐﻦ ، ﮐﻪ ﮔﺮﺧﯿﺎﻡ ﺩﯾﺪ
او نشیند با من ﺍﻣﺸﺐ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻬﻤﺎﻧﯽ، ﺑﺮﯾﺰ
ﺷﯿﺦ ﺻﻨﻌﺎﻥ ﺧﺮﻗﻪ رهنِ ﺧﺎنه ی ﺧﻤّﺎﺭ ﺩﺍﺷﺖ
من ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﺮﻗﻪ ﺍﯼ ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮﺳﻠﻄﺎﻧﯽ ﺑﺮﯾز
ﺳﺎﻣﺮﯼ ﺑﺎﺵ، ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺯﺩﯾﻮﺍﻥ ﺳﻌﺪﯼ ﺑُﺖ ﺑﺴﺎﺯ
ﺑﯽ ﺧﺒﺮ ﺍﺯﻃﻮﺭ ﻭ ﺍﺯﻣﻮﺳﺎﯼ ﻋﻤﺮﺍﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ
ﺧﺎﻡ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﺎ ﺧﻢ ﺻﺪﺳﺎﻟﻪ ، ﭘﯿﮏ ﺷﺎﺩﯼ ﺍﺳﺖ
ﻫﻔﺖ خطش ﭘﺮﮐﻦ، ﺁﻭﺍﺯ ﺷَﺠَﺮْﯾﺎﻧﯽ ﺑﺮﯾﺰ
ﮔﺮﭼﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺍﺳﺖ ﺷﻬﺮ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﺩﺍﺭﻭﻏﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ
ﻟﯿﮏ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻨﺠﺎ "هیس" پنهانی ﺑﺮﯾﺰ...
کاشکی هیشکی تنها نبود ...
کاشکی هیچ میز دو نفره ای با یه نفر آغاز نمیشد و پایان نمیگرفت ...
کاشکی ... کاشکی ...
کاشکی آدما راه با هم بودن رو پیدا میکردن !
از پست قشنگتون ممنونم.
زیبا بود
hale mn bd
زیبا تلخ واقعی............
خسته ام . . . انبوهی از دردم رفیق
از خودم ، از زندگی سردم رفیق
بی صدا در بی کسی ها گم شدم
اعتراف . . . دیگر کم آوردم رفیق . .
اینم واسه خالی نبودن عریضه
:(((((((((((
فوق العادس خسته نباشین
از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار،
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد...
مای لاو رضا