نوبر است این چشم ها حیف است خوابش می کنی
تا به کی قلب مرا هر شب خرابش می کنی؟
آنقدر سیب گناه از چشم هایت می کند
مطمئنا یک شبی آدم حسابش می کنی
کاش می شد کوچه ای باشم که شب ها در سکوت
با قدم هایت دچار اضطرابش می کنی
باشد از جنس خدایی پس خدایی کن بگو
کی دعایی را که کردم مستجابش می کنی؟
خانه ای می سازم از عشق تو در رویای محض
با وجود آنکه می دانم ...... خرابش می کنی!
سمیرا یحیی پور
باز هم خرابش کرد...
خیلی قشنگ بود ، آفرین به حسن سلیقه تو !!!
اعتید پیدا کردم به وبلاگ تو ، هر روز میام که ببینم تازه چی داری ...
آرزوی موفقیت دارم برات
ممنووووووووووووون ............. مرسی ک اسم شاعر هم ذکر شد
من تمام هستی ام را در نبرد با سرنوشت
در تهاجم با زمان
آتش زدم. کشتم.
تا همه خوبها رفتند و خوبی ماند در یادم!
من از پی مقصد ها به مقصود های پوچ افتادم...
بهارم رفت... عشقم مرد... یارم رفت!!!!
گاهی دست (خودم) را می گیرم؛
میبرم هواخوری. (یاد) تو هم که همه جا با من است،
(تنهایی) هم که پا به پایم می دود...
می بینی؟
وقتی نیستی هم جمعمان جمع است...
این روزها
زیادی ساکت شده ام
نمیدانم چرا حرفهایم به جای گلو
از چشمهایم بیرون می ایند...!
لطفا هی نپرس دلتنگی چه معنی دارد ؟
دلتنگی معنی ندارد …
درد دارد...
به منم سر بزن
تو را با غیر می بینم ، صدایم در نمی آید
دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی آید
نشستم ، باده خوردم ، خون گرستم ، کنجی افتادم
تحمل می رود ، اما ، شب غم سر نمی آید
توانم وصف مرگ جور و صد دشوارتر زآن ، لیک
چه گویم جور هجرت ، چون به گفتن در نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگی ها ، بی قراری ها
تو مه بی مهری و ، حرف منت باور نمی آید
ز دست و پای دل برگیر این زنجیر جور ، ای زلف
که این دیوانه گر عاقل شود ، دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد ، بیا در اشک چشمم بین
خدا را ، از چه رحمت بر من ای کافر ، نمی آید؟
مهدی اخوان ثالث
----------------------------------
سلام
فکر کنم دیکه همشه اینجا بیام