مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم ...
و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ...
و از تمــــام تـــــو، یک دست
که قفــــل شده در دست مـــــن ...
چه حماقتی که می رانی ام و باز احمقانه می خواهمت ...
چه غرور بی غیرتی دارم من
برای رسیدن به تو
بال گشودم
پرواز کردم
اما سقوط...
تاوان با تو پریدن بود
من در خیال تو
تو در خیال من
هیچ یک
در خیال دیگری نمیگنجیم
پاره ریسمانی
که مارا به هم وصل میکند
"عادت است " !!
هر چیز زمانی دارد
نفس هم که باشی
دیر برسی
من رفته ام ...