مادرم پنجره را دوست نداشت...
با وجودی که بهار
از همین پنجره میآمد و
مهمان دل ما میشد
مادرم پنجره را دوست نداشت...
با وجودی که همین پنجره بود
که به ما مژده باز آمدن چلچله ها را میداد
مادرم میترسید...
مادرم میترسید..
که لحاف نیمه شب
از روی خواهر کوچک من پس برود
یا که وقتی باران میبارد
گوشه قالی ما تر بشود
هر زمستان سرما
روی پیشانی مادر
خطی از غم میکاشت
پنجره شیشه نداشت
خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی قشنگ بود!!! واقع نمیدونم چطور باید بگم...هرچی بگم کمـــــــــه...!!
زنان قبل از مادر شدن پری و بعد از مادر شدن تبدیل به فرشته میشوند...
واقعا زیبا بود.......اشکم در اومد
خیلی زیبا بود
سلام
واقعا دستت درد نکنه بسیار زیبا بود موفق باشی
سلااااااااااااااااااااااااااااااام مرسی خیلی قشنگه
آقا رضا واقعا قشنگ بودن ممنون از زحماتت
nehtarin site omrameeeeee vaghan azat mamnoonam
زیبا بود........
عالیه