یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

بیا گناه کنیم!


بیا گناه ندارد به هم نگاه کنیم

و تازه داشته باشد بیا گناه کنیم!

نگاه و بوسه و لبخند اگر گناه بود
بیا که نامه ی اعمال خود سیاه کنیم

بیا به نیم نگاهی و خنده ای و لبی
تمام آخرت خویش را تباه   کنیم

به شور و شادی و شوق و ترانه تن بدهیم
و بار کوه  غم  از  شور  عشق کاه  کنیم

و خوش خوریم و خوش بگذریم و خوش باشیم
و تف به صورت انواع شیخ  و  شاه  کنیم!!

و زنده  زنده  در آغوش هم کباب  شو یم
و هر چه خنده به فرهنگ مرده خواه کنیم

برای سر خوشی ی لحظه هات هم که شده است
بیا  گناه  ندارد  به  هم  نگاه  کنیم
 
 فرامرزعرب عامری



دلسپردن


اینجا به دل سپردن من گیر داده اند

مشتی اجل به بردن من گیر داده اند

اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب
اما به اب خوردن من گیر داده اند
 
مانند شمع در غم تو آب می شوم
مردم به فرم مردن من گیر داده اند

چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم
وقتی به شال گردن من گیر داده اند

در شهر،حس و حال برادر کشی پُر است
گرگان به جامه تن من گیر داده اند

دامن زدم به خون که بدست آورم تو را
این دست ها به دامن من گیر داده اند

گر پا دهد برای تو سر نیز می دهم
اینجا به دلسپردن من گیر داده اند
 
فرامرز عرب عامری

به درک...


سعی کردم که بمانی و بریدی به درک
کارمان را به غـم و رنج کشیدی به درک

به جهنم که از این خانه فراری شده ای
عاشقت بودم و هرگــز نشنیدی به درک

میوه ی کال غـــــزل بودم و از بخت بدم
تومرا هرگز ازاین شاخه نچیدی به درک

فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست
جنس پاخورده ی بازار خریدی بــــه درک

دانه پاشیدم و هربار نشستم به کمین
سادگی کردی و از دام پریدی بــه درک

عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد
میکشی از تـــــه دل آه شدیدی بــــه درک

نوشدارو شدی اما بــه گمانم قدری
دیر بالای سرکشته رسیدی به درک...

سوفی صابری

شهر باید به من الکلی عادت بکند....


میروم تا در میخانه کمی مست کنم

جرعه ای بالا ببرم آنچه نبایست بکنم !


آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود


برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند........




دوستم داشته باش


واژها از زیر دستم در میروند
فکرهایم که روی کاغذ نوشته میشنود
پر است از غلطهای اضافی !


از این فکرهای محال

عجیب نیست که از سر سیگارها هم دود بلند شود

گویا چند تخته ام ، از سرم پریده است و
گویا یکی از این تخته ها به دری خورده است

به در خانه ات !


در خانه ات را که باز میکنی
بگذار روی همان پاشنه که من میخواهم ، بچرخد

از لیوان قرمزت بخواه بگذارد آب خوش
از گلوی این قرصها پایین برود

از مبل هایت بخواه
باز هم سرشان برای من گیج برود

دوستم داشته باش


لااقل بگذار که تخیل کنم دوستم داری

باور کن ! باور کن حوای من
باور کن زیاد سخت نیست تحمل من


تحمل من به اندازه یک
تخیل شاعرانه .!