یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

دوستم داشته باش


واژها از زیر دستم در میروند
فکرهایم که روی کاغذ نوشته میشنود
پر است از غلطهای اضافی !


از این فکرهای محال

عجیب نیست که از سر سیگارها هم دود بلند شود

گویا چند تخته ام ، از سرم پریده است و
گویا یکی از این تخته ها به دری خورده است

به در خانه ات !


در خانه ات را که باز میکنی
بگذار روی همان پاشنه که من میخواهم ، بچرخد

از لیوان قرمزت بخواه بگذارد آب خوش
از گلوی این قرصها پایین برود

از مبل هایت بخواه
باز هم سرشان برای من گیج برود

دوستم داشته باش


لااقل بگذار که تخیل کنم دوستم داری

باور کن ! باور کن حوای من
باور کن زیاد سخت نیست تحمل من


تحمل من به اندازه یک
تخیل شاعرانه .!




نظرات 8 + ارسال نظر
گمنام 1391/01/18 ساعت 09:52 ب.ظ

ye soal daram azat be nazaret age yeki ke dostet boode o be harfash etemad karde boodi poshteto khali mikardo bahat eyne ye gharibe raftar mikard chi kar mikardi?

*** 1391/01/18 ساعت 10:56 ب.ظ http://soozeeshtiyagh.blogfa.com

«دوستت دارم» را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام !
***
این گل سرخ من است !
دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق،
که بری خانه دشمن !
که فشانی بر دوست !
راز خوشبختی هر کس به پراکندن اوست !

در دل مردم عالم، به خدا،
نور خواهد پاشید،
روح خواهد بخشید.
تو هم، ای خوب من ! این نکته به تکرار بگو !
این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،
نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو !
« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس !
«دوستت دارم » را با من بسیار بگو !

غزاله 1391/01/19 ساعت 10:59 ق.ظ

گل یا پوچ؟
دستت را باز نکن
حسم را تباه نکن
بگذار فکر کنم حداقل کمی احساس!
برایم در دستانت پنهان است....

آهو 1391/01/19 ساعت 12:29 ب.ظ


خدایا کفر نمی‌گویم،

پریشانم،

چه می‌خواهی‌ تو از جانم؟!

مرا بی ‌آنکه خود خواهم اسیر زندگی ‌کردی.

خداوندا!

اگر روزی ‌ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر پوشی

غرورت را برای ‌تکه نانی

‌به زیر پای‌ نامردان بیاندازی‌

و شب آهسته و خسته

تهی‌ دست و زبان بسته

به سوی ‌خانه باز آیی

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر در روز گرما خیز تابستان

تنت بر سایه‌ی ‌دیوار بگشایی

لبت بر کاسه‌ی‌ مسی‌ قیر اندود بگذاری

و قدری آن طرف‌تر

عمارت‌های ‌مرمرین بینی‌

و اعصابت برای‌ سکه‌ای‌ این‌سو و آن‌سو در روان باشد

زمین و آسمان را کفر می‌گویی

نمی‌گویی؟!

خداوندا!

اگر روزی‌ بشر گردی‌

ز حال بندگانت با خبر گردی‌

پشیمان می‌شوی‌ از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.

خداوندا تو مسئولی.

خداوندا تو می‌دانی‌ که انسان بودن و ماندن

در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی ‌می‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است . . .

سمیه 1391/01/19 ساعت 02:33 ب.ظ http://ehsasebarani.mihanblog.com/

لااقل بگذار که تخیل کنم دوستم داری

باور کن ! باور کن حوای من
باور کن زیاد سخت نیست تحمل من


بسییار زیبا

tala 1391/01/20 ساعت 08:49 ق.ظ

az in kheili khosham amad
sepas az entekhabe zibatoon

ناشناس 1391/01/21 ساعت 02:21 ب.ظ

سلام
در جواب اهو بگم که خدا خیلی صبر داره . این ها تقصیر اون نیست . همش مقصر خودمونیم . این که یکی از ما داره و اون یکی حتی یه لقمه غذا نداره ...
عجب صبری خدا دارد . اگر من جای او بودم که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه میکردم ....

مریم 1391/02/05 ساعت 02:29 ب.ظ

خیلی کامل بود دوست دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد