هیچ وقت نه مسجد، نه صدای اذان، نه وضو گرفتن و اخ و تف انداختن
و بالاخره نه دولا راست شدن در مقابل یک قادر متعال و صاحب اختیار مطلق که باید
بزبان عربی با او اختلاط کرد، در من تاثیری نداشته است.
صادق هدایت
میروم تا در میخانه کمی مست کنم
جرعه ای بالا ببرم آنچه نبایست بکنم !
آنقدر مست که اندوه جهانم برود
استکان روی لبم باشد و جانم برود
برود هر که دلش خواست شکایت بکند
شهر باید به من الکلی عادت بکند........
اصلن کاش گرگی می آمد
و دستان سفید کرده اش را نشانمان می داد
و در را برایش باز می کردیم !
لعنتی ! در این خانه را گرگ ها هم نمی زنند دیگر !
راننده اسکناس مچاله راازمن گرفت وپرسید : یک نفرید؟
مکثی کردم وبی حوصله گفتم : بله اقا، خیلی وقته...