به خودم احترام میگذارم
یک چای داغ میریزم
داخل زیباترین بشقاب خانه
یک دانه شیرینی میگذارم
همراه یک آهنگ دلنشین
به خودم میگویم:
بفرمایید!
چایتان سرد نشود...
و از تمام تنهایی ام لذت میبرم
شما که سواد داری
لیسانس داری ، روزنامه خونی
با بزرگون می شینی، حرف میزنی ، همه چی می دونی
شما که کله ت پره ، معلّم مردم گنگی
واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمی مونی
راه میرم دلم گرفته ، می شینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته
"محمد صالح اعلا"
عجب سکوت بلندی
عجب تب سردی
عجب حدیث غریبی ، حکایت مردی...
تو رفته ای که نیایی و حسرتم این است
نه می شود که بمیرم ، نه اینکه برگردی...
گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید
نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی
بلکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب میکند . . .