یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

عشق یعنی...!

عشق یعنی مستی و دیوانگی

عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر

عشق یعنی سر به دار آویختن

عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی درجهان رسوا شدن

عشق یعنی سست و بی پروا شدن

عشق یعنی سوختن با ساختن

عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی...!


عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار

عشق یعنی دیده بر در دوختن

عشق یعنی در فراغش سوختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب

عشق یعنی با پرستو پر زدن

عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی...!


عشق یعنی ,سوز نی , آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان

عشق یعنی شاعری دل سوخته

عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن

عشق یعنی خون لاله بر چمن

عشق یعنی شعله بر خرمن زدن

عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم,یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز

عشق یعنی...!

عشق یعنی چون محمد پا به راه

عشق یعنی همچویوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست

عشق یعنی همچو من دریا شدن

عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود

زبان نگاه

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
گو بهار دل و جان باش و خزان باش ، ارنه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وه ازین آتش روشن که به جان من و توست

مجنون


یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق آن شب مست مستش کرده بود
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
 

اشعار عاشقانه


گفتمش: دل می‏خری؟! 

پرسید چند؟!  

گفتمش: دل مال تو،  تنها بخند

خنده کرد و دل ز دستانم ربود 

تا به خود باز آمدم او رفته بود  

دل ز دستش روی خاک افتاده بود 

جای پایش روی دل جامانده بود. 

 

 


نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد 

نمی خواهم بدانم کوزه گر با خاک اندامم چه خواهد ساخت 

ولی آنقدر می دانم که می خواهم گلویم سوتکی باشد 

به دست کودکی خردسال و بازیگوش که هر دم بشکند 

این سکوت تلخ مرگبارم را. 
 

 

 
خاک خواهی شد!
از رخ آیینه ها هم پاک خواهی شد!
چون غباری گیج، گم، سرگشته در افلاک خواهی شد!
 

 


یکی را دوست میدارم ولی افسوس اوهرگز نمی داند 

نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست میدارم 

ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند 

به برگ گل نوشتم من که او را دوست میدارم  

ولی افسوس او گل رابه زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند. 

 

 

 


ای کاش کودک بودم!!!  

تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود !  

ای کاش کودک بودم تا از ته دل می خندیدم

نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم 

ای کاش کودک بودم تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه ی مادر همه چیز را فراموش میکردم.
 

 


چشم چشم ،دو ابرو ، نگاه من به هر سو،  

پس چرا نیستی پیشم؟نگاه خیس تو کو؟

گوش گوش دوتا گوش، دودست باز یه آغوش، 

بیا بگیر قلبمو، یادم تو را فراموش....!

چوب چوب یه گردن، جایی نری تو بی من،  

دق میکنم میمیرم، اگه دور بشی از من...!

دست دست دو تا پا، یاد تو مونده اینجا، 

یادت میاد که گفتی: بی تو نمیرم هیچ جا....!

من؟ من؟ یه عاشق، همون مجنون سابق.  

 

 

چه قدر غریبانه به لحظه های زتدگیم رنگ آشنایی زدی و رفتی 

تو را هیچ وقت از خاطر نمی برم که تو آشناترین غریبه ی من بودی. 

 

 

در زندگی مشو مدیون احساس کسی ،
تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی ،
زندگی دفتری از خاطره هاست ، یک نفر در دل شب ،
یک نفر در دل خاک ، یک نفر همدم خوشبختی هاست ،
یک نفر همسر سختی هاست ،
چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ،
ما همه همسفریم .


 



 

دیکته

 

بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد             سارا به سین سفره مان ایمان ندارد

بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم          یا سیل می بارد و یا باران ندارد

بابا انارو سیب و نان را می نویسد            حتی برای خواندنش دندان ندارد

انگار بابا همکلاس اولی هاست               هی می نویسد این ندارد آن ندار

بنویس کی آن مرد در باران میاید              این انتظار خیسمان پایان ندارد

ایمان برادر گوش کن نقطه سر خط           بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد