یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

تاخیر

 

آیینه پرسید که چرا دیر کرده است

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است

تنها دقایقی چند تأخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است

شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم آیینه و گفت

احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی

گفت خوابی، سال‌ها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می‌کنم ـ آه!

عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش

او برای همیشه دیر کرده است.  


یک اگر با یک برابر بود...


معلم پای تخته داد می زد،

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود

ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند

وان یکی در گوشه ای دیگر "جوانان" را ورق می زد

برای اینکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان

تساوی های جبری را نشان می داد

با خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک غمگین بود

تساوی را چنین نوشت : یک با یک برابر است.

از میان جمع شاگردان یکی برخاست،

همیشه یک نفر باید به پا خیزد...

به آرامی سخن سر داد:

تساوی، اشتباهی فاحش و محض است

نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت و

معلم مات برجا ماند

و او پرسید اگر یک فرد انسان، واحد یک بود

آیا باز یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهشی بود و سوالی سخت.

معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود.

و او با پوزخندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود آنکه

قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟

اگر یک فرد انسان، واحد یک بود

آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود

وان سیه چرده که مینالید پایین بود؟

اگر یک فرد انسان، واحد یک بود

این تساوی زیر و رو می شد

حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفتخواران از کجا آماده می گردید؟

یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟

یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟

معلم ناله آسا گفت:

بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:

یک با یک برابر نیست...

 

"خسرو گلسرخی"


قوی زیبا

http://www.davidkitler.com/images/Mute_Swan.jpg


شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد

فریبنده زاد و فریبا بمیرد

شب مرگ، تنها، نشیند به موجی

رود گوشه ای دور و تنها بمیرد

در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب

که خود در میان غزلها بمیرد

گروهی بر آنند کین مرغ شیدا

کجا عاشقی کرد، آنجا بمیرد

شب مرگ، از بیم، آنجا شتابد

که از مرگ غافل شود تا بمیرد

من این نکته گیرم که باور نکردم

ندیدم که قویی به صحرا بمیرد

چو روزی ز آغوش دریا بر آمد

شبی هم در آغوش دریا بمیرد

تو دریای من بودی آغوش وا کن

که می خواهد این قوی زیبا بمیرد 


 

تو را دوست می دارم


تو را دوست می دارم تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم

برای خاطر عطر نان گرم

و برفی که آب می‌شود

و برای نخستین گل‌ها

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نمی‌دارم دوست می‌دارم

بی تو جز گستره‌ یی بی‌کرانه نمی‌بینم

میان گذشته و امروز

از جدار آیینه‌ی خویش گذشتن نتوانستم

می‌بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می‌برند

تو را دوست می‌دارم برای خاطر فرزانه‌گی‌ات که از آن من نیست

به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی‌دارم

می‌اندیشی که تردیدی اما تو تنها دلیلی

تو خورشید رخشانی که بر من می‌تابی هنگامی که به خویش مغرورم

سپیده که سر بزند

در این بیشه‌زار خزان زده شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوئیدیم

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز 

 
برچسب ها : شعر
پل الوار , اشعار پل الوار , شعر+پل الوار


پنج وارونه چه معنا دارد؟

 

پنج وارونه چه معنا دارد؟

خواهر کوچکم از من پرسید 

من به او خندیدم 

کمی آزرده و حیرت زده گفت 

روی دیوار و درختان دیدم 

باز هم خندیدم 

گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه 

پنج وارونه به مینو میداد 

آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید 

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

بعدها وقتی غم 

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی

پنج وارونه چه معنا دارد