هی ....
فلانی ...
با توام...
قھر نکن
کمی مھربان باش
اگر خواستی
کمی ھم نزدیکتر بیا
کمی بخند
......بوسه ھم پیشکش!!
از روزگار بگو
شاعری کن
مثلا از خودت بگو، گل رویت
بلند بخند و دستانت را رویت بگذار
بگذار من
منّت آفتاب پنھان پشت دستانت را بکشم
از گل بگو
از بوسه و باران
به کسی چه مربوط ھست
که بین ما چه گذشته بود!
از عشق بگو
از خودمان.....!!
مـــــن
دهــقــانِ فــداکــاری شــده ام
کــه تــمــام وجـــــودش را روبرویت بــه آتــش کــشـیــده،
و تـــو
قــطاری که
چشم ِ دیدن مرا ندارد
کلمات هم شده اند
بازیچـــه مـــــــــــــن و تـــــــــــــو !
مـــــن برایِ تــــو می نویسم ...
تـــــــو برایِ او مـــی خوانی !!!
زندگی منشوریست در حرکت دوار
منشوری که پرتو پرشکوه خلقت
با رنگهای بدیع و دلفریبش
آن را دوستداشتنی
خیالانگیز و پر شور ساخته است
این مجموعه دریچه ایست به سوی داستان زندگی...
پ ن : آره میدونم واستون آشناست... اینم تیتراژ ابتدایی سریال
یکی برای تو ...
یکی برای خودم ...
یکی به یاد لحظهِ باتو بودنم ...
یکی برای مرگ لحظه های بی تو بودنم ...
یکی برای ترک بد مستی امشبم ...
یکی برای مستی و ز یاد بردنم ...
یکی برای هوس ...
یکی برای لذت دوباره خوردنم ...
پیاله پیاله مِی خورده ام
نبودی ببین چگونه در هوای تو بوده ام
خدایا بگیر این پیک ِآخری ...
نشد فراموش یاد تو با یکی یکی خوردنم
یکی برای تو ... یکی برای خودم ... یکی به یاد لحظهِ باتو بودنم ...
"چهارشنبه سوری مبارک"