یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟


من  که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی

مشت بر مهره ی تنهایی من پیچاندی

مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت
بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

ذکرها گفتی و بر گفته ی خود خندیدی
از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی

بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست
بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی

دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت
عادتت را به غلط چرخه ی ایمان خواندی

قلب صد پاره ی من مهره ی صد دانه نبود
تو ولی گشتی و این گمشده را لرزاندی

جمع کن : رشته ی ایمان دلم پاره شده ست
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟

او برای همیشه دیر کرده است...


آیینه پرسید که چرا دیر کرده است

نکند دل دیگری او را اسیر کرده است

خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است
تنها دقایقی چند تاخیر کرده است

گفتم امروز هوا سرد بوده است
شاید موعد قرار تغییر کرده است

خندید به سادگیم آیینه و گفت
احساس پاک تو را زنجیر کرده است

گفتم از عشق من چنین سخن مگوی
گفت خوابی , سالها دیر کرده است

در آیینه به خود نگاه می کنم آه
عشق تو عجیب مرا پیر کرده است

راست گفت آیینه که منتظر نباش
او برای همیشه دیر کرده است

تو را من بی وفا کردم...


نیاز عاشقان


معشوق را بر ناز می دارد


تو سر تا پا وفا بودی،


تو را من بی وفا کردم...


رفت اما نگو وفا که نداشت...

رفت اما نگو وفا که نداشت
دوستت تا کجا…کجا که نداشت

رفت رنج تو بیشتر نشود
قصد رنجاندن تو را که نداشت

همه تنها گذاشتند او را
خواست عاشق شود، وبا که نداشت

خواست از عشق تو فرار کند
دل بیچاره، دست و پا که نداشت

خنده‌ات، مهربانی‌ات، عشقت
غم و غصه یکی دو تا که نداشت

او گذشت از که بود یا که نبود
بگذر از این که داشت یا که نداشت


پ ن : تقدیم به او که به رسم جاده ها دور است

اما به رسم دل با او هیچ فاصله ای نیست...


تو کز نجابت صدها بهار لبریزی


تو کز نجابت صدها بهار لبریزی
چرا به ما که رسیدی همیشه پاییزی

ببین سراغ مرا هیچ کس نمی گیرد
مگر که نیمه شبی غصه ای،غمی،چیزی

تو هم که می رسی و با نگاه پرشورت
نمک به تازه ترین زخم هام می ریزی

خلاصه حسرت این ماند در دلم که شما
بیایی و بروی،فتنه بر نیانگیزی

بخند باز شبیه همیشه با طعنه
بگو که آه! عجب قصه ی غم انگیزی

بگو که قصد نداری که اذیتم نکنی
بگو که دست خودت نیست تا بپرهیزی

ولی ببین خودمانیم مثل هر دفعه
چرا به قهر تو از جات بر نمی خیزی

نشسته ای که چه یعنی؟ دلت شکست؟همین؟
ولی ببینمت انگار اشک می ریزی

عزیز گریه نکن من که اولش گفتم

تو ازنجابت صدها بهار لبریزی