باران همیشه می بارد
اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند...
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن...
دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن
که من از آوارگی بی تو بودن می ترسم...
خنده های تـــو
آرزوهـــای مـن انـد
بخــند
تا برآورده شوند . . .
لرزش دستانم با پیرمردی برابری میکن که جسمی کهن سال دارد...
امشب روحم صد سال را رد کرده است...