یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم...


تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم

چگونه دل اسیرت شد قسم به شب نمی دانم


تو مثل شمعدانی ها پر از رازی و زیبایی

و من در پیش چشمان تو مشتی خاک گلدانم


تو دریای ترینی آبی و آرام و بی پایان

و من موج گرفتاری اسیر دست طوفانم


تو مثل آسمانی مهربان و آبی و شفاف

و من در آرزوی قطره های پاک بارانم


نمی دانم چه باید کرد با این روح آشفته

به فریادم برس ای عشق من امشب پریشانم


تو دنیای منی بی انتها و ساکت و سرشار

و من تنها در این دنیای دور از غصه مهمانم


تو مثل مرز احساسی قشنگ و دور و نامعلوم

و من در حسرت دیدار چشمت رو به پایانم


تو مثل مرهمی بر بال بی جان کبوتر

و من هم یک کبوتر تشنه باران درمانم


بمان امشب کنار لحظه های بی قرار من

ببین با تو چه رویایی ست رنگ شوق چشمانم


شبی یک شاخه نیلوفر به دست آبیت دادم

هنوز از عطر دستانت پر از شوق است دستانم


تو فکر خواب گلهایی که یک شب باد ویران کرد

و من خواب ترا می بینم و لبخند پنهانم


تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم


تو می آیی و من گل می دهم در سایه چشمت

و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم


تو مثل چشمه اشکی که از یک ابر می بارد

و من تنها ترین نیلوفر رو به گلستانم


شبست و نغمه مهتاب و مرغان سفر کرده

و شاید یک مه کمرنگ از شعری که می خوانم


تمام آرزوهایم زمانی سبز میگرددکه تو

یک شب بگویی دوستم داری تو می دانم


غروب آخر شعرم پر از آرامش دریاست

و من امشب قسم خوردم تر ا هرگز نرنجانم


به جان هر چه عاشق توی این دنیای پر غوغاست

قدم بگذار روی کوچه های قلب ویرانم


بدون تو شبی تنها و بی فانوس خواهم مرد

دعا کن بعد دیدار تو باشد وقت پایانم


تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت


    دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت

    تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
    ببند پنجره‌ها را که کوچه ناامن است...
    نسیم آمد و نشنید و بی‌خیال گذشت
    درست روی همین صندلی تو را دیدم
    نگاه خیره‌ی تو... لحظه‌ای که لال گذشت
    چه ساعتی‌ست ببخشید؟... ساده بود اما
    چه‌ها که از دل تو با همین سؤال گذشت...
    گذشت و رفت و به تو فکر می‌کنم  تنها 
    دو ساعتی که به اندازه‌ی دو سال گذشت...


عاشقت می شوم


عاشقت می شوم


درخیابان راه می روم

به چاله می افتم

عاشقم می شوی

در خیابان راه می روی

به چاله می افتی

حالا, نقاط اشتراکمان بیشتر می شود...

یک نفر هست


یک نفر هست که از پنجره‌ها
نرم و آهسته مرا می‌خواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم می‌ماند
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست‌
مثل لحظات خوش کودکی‌ام‌
پر ز عطر نفس شب‌بوهاست‌
یک نفر هست که چون چلچله‌ها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم می‌روید
آسمان، باد، کبوتر، باران‌
قصه‌اش را به زمین می‌گوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا می‌خواند


اگر تو ….


پاییز رنگی نداشت


اگر درختی نبود


بهار هم ….

من هم


اگر تو ….