یک نفر هست که از پنجرهها
نرم و آهسته مرا میخواند
گرمی لهجه بارانی او
تا ابد توی دلم میماند
یک نفر هست که در پرده شب
طرح لبخند سپیدش پیداست
مثل لحظات خوش کودکیام
پر ز عطر نفس شببوهاست
یک نفر هست که چون چلچلهها
روز و شب شیفته پرواز است
توی چشمش چمنی از احساس
توی دستش سبد آواز است
یک نفر هست که یادش هر روز
چون گلی توی دلم میروید
آسمان، باد، کبوتر، باران
قصهاش را به زمین میگوید
یک نفر هست که از راه دراز
باز پیوسته مرا میخواند
رضای عزیز
ممنون که اومدی و به منم رو نگاه کردی
مطالبی که می نویسی خیلی زیباست
امیدوارم موفق باشی
شاعر این شعر حنانه ظاهری است لطفا اسم شاعر ذکر شود با تشکر
سلام، ما اجازه نمی دهیم "دلواپسان" آینده ما را تباه کنند.