یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

سو تفاهم دختر انه

روز اول که دیدمش بدجوری بهم خیره شده بود.
بعداً فهمیدم که چشماش چپه و داشته پیکان 57 رینگ اسپرت دو متر اونور تر رو نگاه میکرده!
یه آه از ته دل کشید.
بعداً فهمیدم که آه نبوده و آسم داره.
بهش یواشکی یه لبخند زدم، ولی اون قیافه جدی مردونش رو عوض نکرد. این خودداریش واسم خیلی جذاب بود.
بعداْ فهمیدم که خودداری نبوده، بلکه تاحالا تو کف اون پیکان 57 بوده و تازه متوجه من شده بود!!
آروم و با عشوه اومدم جلوش، دیدم تند تند داره بهم چشمک میزنه. کارش به نظرم با مزه اومد.
بعداً فهمیدم که تیک داره و پلک زدنش دست خودش نیست.
اومد یه چیزی بگه ولی از بس هول شده بود، به تته پته افتاده بود.
بعداً فهمیدم این بشر خدادادی هول هست و لکنت زبون داره.
سرش رو از شرمش انداخت پایین و گفت س س س سلام.
بعداً فهمیدم از شدت شرمش نبوده و میخواسته من دندونهای زردش رو نبینم.
بعد از یک سری اسم و فامیل بازی، ازم پرسید آخرین کتابی که خوندی اسمش چیه!؟ گفتم: اَ...اَ...یادم نیست. گفت: چه جالب، نویسندش کیه!؟ از این تیکه بامزش خندم گرفت.
بعداً فهمیدم که تیکه نبوده و بیچاره چیزی به اسم IQ اصلاْ نداره.
بوی عطرش بدجوری مستم کرده بود.
بعداً فهمیدم بوی عطر نبوده، بلکه ...
بهم گفت بیا یه کم قدم بزنیم. این حرفش خیلی به نظرم رمانتیک بود.
بعداً فهمیدم دستشویی داشته و میخواسته به سمت توالت عمومی حرکت کنیم.
ازش پرسیدم دانشگاه میری؟ گفت آره، مدرسمون تو دانشگاهه! از این شوخ طبعیش خیلی خوشم اومده بود.
بعداً فهمیدم که اصلاً هم شوخ طبع نیست و منظورش مدرسه افراد استثنایی توی دانشگاه شهید بهشتی بوده!
بهش گفتم داره دیرم میشه. گفت اگه میشه شمارت رو بده که بهت زنگ بزنم، من هم دادم و اون هم شماره رو زد تو مبایلش. ولی هیچوقت زنگ نزد!
بعداً فهمیدم کادوی تولد 30 سالگیش یه مبایل اسباب بازی بوده که همه جا با خودش میبردتش!
نکات مهم:
1ـ چقدر چیز میشه بعداْ فهمید!!
2ـ آدم منگل هم دل داره!!

دیدار

من تو را نمی دیدم و به راه خود می رفتم.
تو مرا دیدی و برایم دست تکان دادی
من ایستادم.
تو سلانه سلانه پیش آمدی و سلام مرا پاسخ گفتی.
ای کسی که دیدار تو، پنج هزار تومن جریمه برای من خرج برداشت پس اقلا گواهینامه ام را پس بده.

خاطره طنز پدر بزرگ

یه دفعه از پدربزرگم پرسیدم چه وقتی بیشتر از همیشه ضایع شدی؟ گفت: «اون قدیما وقتی که هنوز خیلی جوون بودم و تو دهاتمون زندگی می‌کردم، یه روز دختر خالم اومد در خونمون و گفت: بیا بریم خونه ما، اونجا خالیه! من هم خوشحال شدم و دنبالش رفتم. 

وقتی در رو باز کردیم و رفتیم تو دیدم که راست گفته، هیچ کس تو خونه نبود. دختر خالم گفت: من می‌رم تو اتاق تو هم 5 دقیقه دیگه بیا تو. منم 5 دقیقه دیگه رفتم تو دیدم همه می‌گن: تولد تولد تولدت مبارک..! » پدربزرگ به اینجا که رسید دیگه حرفی نزد. ازش پرسیدم:خوب که چی؟ چه ربطی داشت؟ گفت: « آخه لخت رفته بودم تو!! »

اعتراض های یک نی نی به بابا و مامانش

آقای پدر! در کمال احترام خواهشمندم اینقدر لب و لوچه ی غیر پاستوریزه ، و سار و سیبیل سیخ سیخی آهار نشدتون را به سر و صورت حساس من نمالید ! plz

خانوم مادر! جیغ زدن شما هنگام شناسایی اجسام داخل خانه توسط حس چشایی من، نه تنها کمکی به رشد فکری من نمی کنه، بلکه برای  شیر شما هم مضر است !!! لازم به ذکر است که سوسک هم یکی از اجسام داخل خانه محسوب می شود!

پدر محترم! هنگام دستچین کردن میوه، از دادن من به بغل اصغر آقای سبزی فروش خودداری نمایید. چشمهای تلسکوپی، گوشهای ماهواره ای و سیبیلهای دم الاغی اش مرا به یاد قرضهای شما می اندازد !

مخصوصاً وقتی که چشمهای خود را گشاد کرده، و با تکان دادن سر و لبهایش " بول بول بول بول" می کند! زهرمار، درد، مرض، کوفت ! الهی کف شامپو تو چشت! شب بخوابی خواب بد ببینی ! جیش کنی تو شلوارت!

مادر محترم! شصت پا وسیله ای است شخصی ، که اختیارش رو دارم ! لطفاً هرگاه سعی در خوردن شصت پای شما نمودم، گیر بدهید!

آقای پدر! هنگام دعوا با خانوم مادر، به جای پرت کردن قابلمه و ماهی تابه به روی زمین، از چینی های توی کابینت استفاده نمایید ! اکشن بودن دعوا به همین چیزاست!

خانوم مادر! از مصرف هله هوله ی زیاد پرهیز نمایید! این عمل نه تنها برای سلامتی شما خوب نیست، بلکه موجب می شود که شیرتان بوی " بچه سوسک مرده " بدهد.

آقای پدر! کودکان توانایی کافی برای حفظ جیش خود ندارند و این توانایی هنگامی که شما شکم مرا "پووووووف" می کنید به حداقل می رسد ! الان بگم که بعد شرمنده تون نشم.

نامه مادر گضنفر

گضنفر جان سلام! ما اینجا حالمام خوب است. امیدوارم تو هم آنجا حالت خوب باشد.
این نامه را من میگویم و جعفر خان کفاش براید مینویسد.
بهش گفتم که این گضنفر ما تا کلاس سوم بیشتر نرفته و نمیتواند تند تند بخواند، 
آروم آروم بنویس که پسرم نامه را راحت بخواند و عقب نماند
وقتی تو رفتی ما هم از آن خانه اسباب کشی کردیم. پدرت توی صفحه حوادت خوانده
بود که بیشتر اتفاقا توی 10 کیلومتری خانه ما اتفاق میافته. ما هم 10
کیلومتر اینورتر اسباب کشی کردیم.
اینجوری دیگر لازم نیست که پدرت هر روز بیخودی پول روزنامه بدهد.
آدرس جدید هم نداریم. خواستی نامه بفرستی به همان آدرس قبلی بفرست.
پدرت شماره پلاک خانه قبلی را آورده و اینجا نصب کرده که دوستان و فامیل اگه خواستن
بیان اینجا به همون آدرس قبلی بیان
آب و هوای اینجا خیلی خوب نیست. همین هفته پیش دو بار بارون اومد.
اولیش 4 روز طول کشید ،‌دومیش 3 روز . ولی این هفته دومیش بیشتر از اولیش طول کشید
گضنفر جان،‌آن کت شلوار نارنجیه که خواسته بودی را مجبور شدم جدا جدا برایت پست کنم. آن دکمه فلزی ها پاکت را سنگین میکرد. ولی نگران نباش دکمه ها را جدا کردم وجداگانه توی کارتن مقوایی برایت فرستادم
پدرت هم که کارش را عوض کرده. میگه هر روز 800،‌ 900 نفر آدم زیر دستش هستن. از کارش راضیه الحمدالله. هر روز صبح میره سر کار تو بهشت زهرا،‌ چمنهای اونجا رو کوتاه میکنه و شب میاد خونه
ببخشید معطل شدی. جعفر خان کفاش رفته بود دستشویی حالا برگشت
اون یکی خواهرت هم امروز صبح فارغ شد. هنوز نمیدونم بچه اش دختره یا پسره .
فهمیدم بهت خبر میدم که بدونی بالاخره به سلامتی عمو شدی یا دایی
راستی حسن آقا هم مرد! مرحوم پدرش وصیت کرده بود که بدنش را به آب دریا بندازن.
حسن آقا هم طفلکی وقتی داشت زیر دریا برای مرحوم پدرش قبرمیکند نفس کم آورد و مرد!‌شرمنده
همین دیگه .. خبر جدیدی نیست
قربانت .. مادرت
راستی:‌گضنفر جان خواستم برات یه خرده پول پست کنم، ‌
ولی وقتی یادم افتاد که دیگه خیلی دیر شده بود و این نامه را برایت پست کرده بودم .