میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
زنده یاد نجمه زارع
سلام من که هر چی تلاش کردم یه نشونه ی دیوونگی پیدا کنم نتونستم .بابا تو خیلیم عاقلی
به من سر بزن از شعر هام لذت میبری.
سلام
ممنون و سپاس فراوان غزلهای زیبایی انتخاب کردی... دست گلت درد نکنه
«گاهگاهی به یادت غزلی می خوانم
تا نگویی که دلم غافل ازآن عهد و وفاست
خوب رویان همه گر با دل من خوب شوند
خوب من با همه خوبان حساب تو جداست»
راستی دیوونگی اگه به معنای شیدایی باشه خیلی قشنگه که دیوونگی تو هم به نظر من به همین معناست به همین خاطر هم من با همین اسم «یادداشتهای روزانه یک دیوانه« لینکت کردم امیدوارم ناراحت نشی...(اگه اجازه میدی بهت بگم)دوست من!
کاش یه اسمی یه لینکی میذاشتید
سلام؛
چقدر خوب که اسم شعرا رو پایین شعر ها میذارین.
مثل همیشه عالی...
ممنون
فکر میکردم تو همـــــــــــــــــــــــدردی!
ولی نه!
تو هــــــــــــــــــم دردی!!!
قشنگ بود.
منم با اجازه با همین عنوان وبلاگتون وب شما رو لینکیدم!
بیا
و این بار هم مثل همیشه به سادگی من بخند
من لبخند تو را به هر بهانه ای دوست دارم...
خیلی زیبا بود لینکت کردم!
دوست داشتی منو هم لینک کن!
مدت ها بود که مرا می نگریست انقدر که در دلم جوششی احساس کردم...
سال ها و سال ها از نگریستن او گذشت و بعد ها فهمیدم که فقط مرا؛
می نگریست...
لذت بردم مرسی...