***
بیتو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها
میشوم بیاعتنا دیگر به خیلی چیزها***
خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه
هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه
گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!
سخت است اینکه دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه
بالا گرفتهام سرِ خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه
دارند پیلههای دلم درد میکشند
باید دوباره زاده شوم عاری از گناه
***
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
اشعار نجمه زارع,شعر نجمه زارع, مرحوم نجمه زارع
سلام.با شعرات خیلی حال کردم.شدم پایه اساسی وبلاگت .
خیلی دله.شعرا از کیه؟ خودت؟ اگه ماله خودته پاشون امضاء بزن .یعنی یه نشونی بزار بدونیم مال خودته.
به روز هم هستی خیلی خوبه .
اینم یه روحیه کوچولو
سلام ممنون از لطفتون. نمیدونم تا حالا چند بار اینو در جواب کامنت ها نوشتم ولی خوب بازم میگم که من شاعر نیستم