-
آدم
1390/11/02 10:39
بـــه یـکــدیـر دروغ نگــــوییـــد ... آدم اســـت ... بـاور می کنـــد .... دل می بنــدد...
-
آرزویی کن
1390/11/02 10:39
آرزویی کن گوشهای خدا پر از آرزوست و دستهایش پر از معجزه آرزویی کن شاید کوچکترین معجزه اش بزرگترین آرزوی تو باشد . . .
-
آغوش تو
1390/11/02 10:39
در آغوشت که جا میگیرم عمیقتر گناه میکنم! من این جهنم را که هوای بهشتی دارد با هزاران بهشت خدا که بی تو هوای جهنم دارد عوض نمی کنم.
-
درد
1390/11/02 10:38
داشتم از درد به خود می پیچیدم.... همسایه ها گفتند: چقدر قشنگ قر می دهی !! و سالهاست .......رقاص پردرد خیابانهایم ! "صادق هدایت"
-
مطمئناً نیست...
1390/11/02 10:38
«کدام دختر این شهر عاشق من نیست؟! کدام عاشق من بوده است و فعلاً نیست؟! » به فکر نقطه ی تاریکی از حضور من است کسی که فلسفه ی زندگیش روشن نیست کسی که بود و نبودش همیشه یکسان است کسی که دوست نبوده، کسی که دشمن نیست کسی که تهمت بودن به او نمی چسبد کسی که قابل دیدن... و یا ندیدن نیست نه عاشق است و نه معشوق، در همین ابیات...
-
به درک
1390/11/02 10:36
قسمت مضحک این عشق وفا شد، به درک دستم از دست تو یکباره جدا شد، به درک تو مسافر شدی و بار سفر بستی و رفتی و مهاجر صفت چلچله ها شد به درک رد پای من و تو در سر هر کوچه به جاست سهمم از تو فقط این خاطره ها شد به درک روشنای شبم از پنجره ، سوسوی تو بود رصد هر شب چشمت که خطا شد به درک صحنه آخر این قصه فروریختن آینه هاست صحبت...
-
پشه !
1390/10/29 23:52
دیشب یه پشه نیشم زد پاشدم دنبالش کردم بالاخره گوشه اطاق خفتش کردم! اومدم بکشمش! یهوگفت: بابا !! راست میگفت:من باباش بودم! آخه خون من تو رگاش بود! تا صبح تو بغل هم گریه کردیم! پی نوشت : اصلا به کجای این دنیا بر میخوره که ما یکم بخندیم هان؟
-
بن بست
1390/10/29 21:40
هیچ گاه به کوچه بن بست ناسزا نگو .. رنج بن بست بودن برای کوچه کافی است
-
خواستم خودمو گول بزنم!
1390/10/29 14:49
خواستم خودمو گول بزنم همه خاطراتمو انداختم یه گوشه گفتم فراموش یه چیزی ته دلم خندید گفت : یادمه…
-
ذره ای خاطره
1390/10/29 14:49
کسی دراین سوز و سرما دست هایت را نمیگیرد در جیب بگذارشان... شاید ذره ای خاطره ته جیبت مانده باشد... که هنوز هم گرم است!
-
تنهایی...
1390/10/29 14:49
انسانها تنهائیت را پر نمیکنند … فقط خلوتت را میشکنند هر چه انسانهای اطرافت بیشتر باشند ، خلوتت آشفته تر و تنهائیت تنهاتر میشود …
-
بدون شرح...
1390/10/28 21:16
به یاد لحظه های رفته بر باد...
-
چشمک
1390/10/27 13:34
باران همیشه می بارد اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند... نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن...
-
تنهایی
1390/10/27 13:33
دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از آوارگی بی تو بودن می ترسم...
-
خنده های تو
1390/10/26 21:04
خنده های تـــو آرزوهـــای مـن انـد بخــند تا برآورده شوند . . .
-
روحم...
1390/10/26 16:58
لرزش دستانم با پیرمردی برابری میکن که جسمی کهن سال دارد... امشب روحم صد سال را رد کرده است...
-
دیواری سفید
1390/10/26 16:42
گاهی دلت می شود همانند دیواری سفید در دستان کودکی خودکار به دست که تنها چند خط درهم و مبهم می کشد و البته عمیق . . .
-
بوسه
1390/10/26 09:49
هرقدر هم که دیر بیایی مهم نیست! لبها چروکیده میشوند... بوسه اما یخ نمیکند !!!
-
یاد...
1390/10/25 17:21
بیادم بمان تا بیادت زندگی کنم...
-
جنون
1390/10/25 17:20
به جنون می کشانی وقتی که در تکرار کوتاه یک دیدار به رفتن می اندیشی............
-
خار!
1390/10/25 17:19
ترجیح میدهم به جای شاخه ای گل بوته ای خار باشم! که دست هر کودک نابالغی نتواند پایان بخش زندگیم شود...
-
عذاب
1390/10/25 17:19
مرا هیچ چیز عذاب نمی دهد جز اینکه همیشه دانسته خطا کردم ندانسته آلوده شدم نشناخته وابسته شدم و نخواسته رانده شدم ...
-
بادبادک
1390/10/24 16:24
باید به فکر ساختن یک بادبادک بود…. هنوز هم با کمی نخ و کمی کاغذ می شود به گیسوان طلایی خورشید رسید…
-
محبت
1390/10/24 16:24
خیلی به ما نزدیک شده بود دیگر داشت به حریم شخصیمان سرک میکشید خوب رویش را کم کردی دیگر جرات نمیکند سمت ما بیایید متوجه نبودی؟! محبت را میگویم…
-
گذری کن...
1390/10/23 13:52
گذری کن که خیالی شدم از تنهایی ...
-
خواب میمانم
1390/10/23 13:51
کوک میکنم چشمانم را روی آمدنت، نمی آیی و من برای همیشه خواب می مانم.
-
غمى بزرگ...
1390/10/23 13:48
من ازاین کاش ها بیزارم… بیزارم وقتى که مرا با خودبه رویاى قشنگت می برند… مى برند و با برگشتنم دوباره غمى بزرگ رابه دلم می نشانند!
-
دنیا...
1390/10/23 13:45
کاش دنیا یکبار هم که شده بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش؟!...
-
کودکی...
1390/10/22 14:24
می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود بدتـرین دشمنانم، خواهرهای خودم بودند تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...
-
زندگی
1390/10/20 17:12
سالهاست بر چوبه تیرباران زندگی آویزانم افسوس که ازشلیک خبری نیست…! پ ن : گناه من گناه بی گناهیست…