-
قصه من ...
1390/12/14 22:34
کلاغ جان ... قصه من به سر رسید ... سوار شو ... تو را هم تا خانهات می رسانم ...
-
تو هم بیا...
1390/12/14 22:32
قرارمان... همان جای همیشگی فقط این بار تو هم بیا...!!!
-
بـغض...
1390/12/14 22:31
پشت این بـغض... بیدی نشسته... کــــه خیـــال میکرد... بـــا این بـــادهــــا نمیلرزد...
-
یک معجزه …
1390/12/14 22:30
برای رسیدن به هم هیچ چیز کم نداریم به غیر از یک معجزه …!!!
-
سرتو بالا بگیر مرد ..!
1390/12/12 23:02
مــَـرد سرتو بالا بگیر! از چی خجالت میکشی ؟ خجالت رو باید کسانی بکشن که نان رو از سفره ی تو دزدیدند و حساب بانکیشون رو توی کشورهای دیگه پر کردن ! خجالت رو باید کسانی بکشن که هر لحظه فریاد عدالت عدالت سر می دن و غیر از ریا چیزی توی زندگی ندارن ! خجالت رو باید اونایی بکشن که به دنبال رای تو برای مشروعیت بخشیدن به...
-
یک نفر !!!
1390/12/12 22:41
همه ى درد من این است، یک نفر در زندگى من هست که نیست…!!
-
توبردی..
1390/12/12 22:40
زندگی ! کلاهت را بـه هوا بیانداز ... که من دگر جان بازی کردن ندارم ! توبردی..
-
اسکار !!!
1390/12/11 17:07
آهای سرنوشت... اسکار حق توست ... سالهاست که مرا فیلم کرده ای ...
-
همزاد !
1390/12/10 22:43
میریزم آنچه هست برایم به پای تو حالا بریز هستی خود را به پای من وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند خوش باش هم به جای خودت هم به جای من تو انعکاسِ من شدهای... کوهها هنوز تکرار میکنند تو را در صدای من آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس در شهر نیست باخبر از ماجرای من شاید که ای غریبه تو همزاد با منی من... تو......
-
مثل هر شب...
1390/12/10 22:42
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم چند ساعت شده از زندگیم بی خبرم این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار بال پرواز دلم کو که به سویت بپرم از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من بین این قافیه ها گم شده و در به درم تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر این همه فاصله کوتاه شود در نظرم بسته بسته کدئین خوردم و عاقل نشدم پدر عشق...
-
بایست بمیریم
1390/12/10 22:41
من ارگ بم و خشت به خشتم متلاشی تو نقش جهان ، هر وجبت ترمه و کاشی این تاول و تبخال و دهان سوختگیها از آه زیاد است ، نه از خوردن آشی از تُنگ پریدیم به امید رهایی ناکام تقلایی و بیهوده تلاشی یک بار شده بر جگرم زخم نکاری؟ یک بار شده روی لبم بغض نپاشی؟ هر بار دلم رفت و نگاهی به تو کردم بر گونهی سرخابیات افتاد خراشی از...
-
گولم مزن!
1390/12/10 22:41
در میان خلق سر در گم شدم عاقبت آلوده مردم شدم ! بعد از این با بی کسی خو می کنم هر چه در دل داشتم رو می کنم نیستم از مردم خنجر به دست بت پرستم، بت پرستم، بت پرست بت پرستم، بت پرستی کار ماست چشم مستی تحفه بازار ماست درد می بارد چون لب تر می کنم طالعم شوم است باور می کنم من که با دریا تلاطم کرده ام راه دریا را چرا گم...
-
میتوانی بروی...
1390/12/10 22:40
می توانی بروی قصه و رویا بشوی راهی دورترین نقطه ی دنیا بشوی ساده نگذشتم از این عشق ، خودت می دانی من زمینگیر شدم تا تو ، مبادا بشوی آی ! مثل خوره این فکر عذابم می داد ؛ چوب ما را بخوری ، ورد زبان ها بشوی من و تو مثل دو تا رود موازی بودیم من که مرداب شدم ، کاش تو دریا بشوی دانه ی برفی و آنقدر ظریفی که فقط باید از این...
-
پنجره
1390/12/10 22:40
پشت این پنجره باران قشنگی ست گلم حال من حال پریشان قشنگی ست گلم قبل از آنی که بیایی چه کـــویری بودم ... زندگی با تو چه گلدان قشنگی ست گلم سرنوشت من و تو روز ازل تعیین شد ... فال ما داخل فنجان قشنگی ست گلم نوحم از لطف تو بانو ... که تمام عمــــرم : « راه رفتن توی دالان قشنگی » ست گلم من لامذهب بی دین به تــــــو...
-
همه تنهاییم...
1390/12/07 14:17
هی کافه چی ! میزهایت را تک نفره کن .... نمی بینی ؟! همــــــه تنهاییـــــــــــــــم
-
داغترین فصل بودنم...
1390/12/06 13:01
چشم هایم را می بندم بازی دستانت دیوانه ام می کنند رها نمی شوم از تو رها نمی شوم از این حس مشترک شعله میشوی در لبهایم داغ می شوم داغترین فصل بودنم آرام . . . آرام به جهنمت پا میگذارم ...
-
آرزویی نمی کنم...
1390/12/02 00:34
از این پس آرزویی نمی کنم مبادا حسرت ِ دوباره ای سبز شود...
-
خستـــه شــدم
1390/12/02 00:34
خستـــه شــدم از بس آرزو کـردم و دیـگـران به آن رسیـدنـد !
-
فراموش نه !
1390/12/02 00:34
عادت می کنم... به داشتن چیزی و سپس نداشتنش به بودن کسی و سپس به نبودنش تنها عادت می کنم اما فراموش نه !
-
آه...
1390/12/02 00:34
نه کسی منتظر است... نه کسی چشم به راه... نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه... بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟ وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه...
-
فکر و خیال
1390/12/02 00:34
چه نقاش ماهریست فکر و خیال را میگویم وقتی که دانه دانه موهایت را سفید می کند . . .
-
غمگینم...
1390/11/28 11:31
غمگینم ، مثل پیرزنی که آخرین سرباز برگشته از جنگ ، پسرش نیست . . .
-
فراموش شده ام...
1390/11/28 11:31
فراموش شده ام... مثل سیب هاى باغ... تنها زمانى من رابه یاد خواهى آورد... که دستى غریب براى چیدن من بلند شده باشد…
-
شادی...
1390/11/28 11:31
زندگی سراسر فریادم میزند اما نمیدانم به کجا مرا میخواند... گاهی غم ؟ گاهی تنهایی ؟ پس شادیش را در کجا پنهان کرده !!!
-
دلتنـگی
1390/11/28 11:30
دلتنـگی عین آتش زیر خاکــــــستر است گاهی فـــــــکر میکنی تمـــــــــام شده امّـــــا یــک دفــــعه همه ات را آتــــش مـــــــــــیزند...
-
چسب زخم نمیخواهید؟
1390/11/28 11:30
پشت چراغ قرمرپسرک باچشمانی معصوم ودستانی کوچک گفت: چسب زخم نمیخواهید؟ پنج تاصدتومن، آهی کشیدم و باخود گفتم تمام چسب زخمهایت راهم که بخرم نه زخمهای من خوب میشودنه زخمهای تو…
-
خدایا…
1390/11/28 11:30
خدایا… کودکان گلفروش را می بینی؟ مردان خانه به دوش … دخترکان تن فروش... مادران سیاه پوش... کاسبان دین فروش... محرابهای فرش پوش... پدران کلیه فروش... زبانهای عشق فروش... انسانهای آدم فروش... همه رامیبینی ؟ می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم دیگرزمینت بوی زندگی نمیدهد!!
-
قصه...
1390/11/27 10:12
این قصه... از ابتدا به سر آمده بود فقط این میان کلاغی آواره شد !!!
-
دیگر عادت کرده ام
1390/11/26 14:13
دیگر عادت کرده ام به داشتن خدایی که همیشه سکوت میکند ...
-
ولگرد
1390/11/26 13:55
به دنبال کسی در این خیابانها نمی گردم فقط این قدر می دانم که دراین شهر ولگردم