-
بغض
1390/10/20 17:08
بغض هایم را نگه می دارم…! بعضی وقتها سبک نشوم سنگین ترم!
-
دلتنگم...
1390/10/20 12:47
خدایا من به کدامین دلتنگی خندیدم که این چنین دلتنگم !!!
-
عشق...
1390/10/20 12:33
و عشق تنها گناهیست که به وقت ارتکاب آن خدا برای بشر ایستاده دست می زند
-
خسته اش کرده ام...
1390/10/19 22:05
گاهی حس میکنم روی دست خدا مانده ام! خسته اش کرده ام... خودش هم نمیداند با من چه کند!!!...
-
حکایت من...
1390/10/19 21:59
پایان حکایت من شنیدنیست... من عاشق او بودم و او عاشق او ...!
-
رؤیاهایم...
1390/10/16 22:48
رؤیاهایم را امشب می گذارم دم در ، بیچاره رفتگر...
-
من که تسبیح نبودم تو چرا چرخاندی؟
1390/10/16 22:14
من که تسبیح نبودم تو مرا چرخاندی مشت بر مهره ی تنهایی من پیچاندی مهر دستان تو دنبال دعایی می گشت بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی ذکرها گفتی و بر گفته ی خود خندیدی از همین نغمه ی تاریک مرا ترساندی بر لبت نام خدا بود خدا شاهد ماست بر لبت نام خدا بود و مرا رقصاندی دست ویرانگر تو عادت چرخیدن داشت عادتت را به غلط چرخه ی...
-
او برای همیشه دیر کرده است...
1390/10/16 22:07
آیینه پرسید که چرا دیر کرده است نکند دل دیگری او را اسیر کرده است خندیدم و گفتم او فقط اسیر من است تنها دقایقی چند تاخیر کرده است گفتم امروز هوا سرد بوده است شاید موعد قرار تغییر کرده است خندید به سادگیم آیینه و گفت احساس پاک تو را زنجیر کرده است گفتم از عشق من چنین سخن مگوی گفت خوابی , سالها دیر کرده است در آیینه به...
-
تو را من بی وفا کردم...
1390/10/12 23:25
نیاز عاشقان معشوق را بر ناز می دارد تو سر تا پا وفا بودی، تو را من بی وفا کردم...
-
رفت اما نگو وفا که نداشت...
1390/10/10 10:19
رفت اما نگو وفا که نداشت دوستت تا کجا…کجا که نداشت رفت رنج تو بیشتر نشود قصد رنجاندن تو را که نداشت همه تنها گذاشتند او را خواست عاشق شود، وبا که نداشت خواست از عشق تو فرار کند دل بیچاره، دست و پا که نداشت خندهات، مهربانیات، عشقت غم و غصه یکی دو تا که نداشت او گذشت از که بود یا که نبود بگذر از این که داشت یا که...
-
تو کز نجابت صدها بهار لبریزی
1390/10/10 10:17
تو کز نجابت صدها بهار لبریزی چرا به ما که رسیدی همیشه پاییزی ببین سراغ مرا هیچ کس نمی گیرد مگر که نیمه شبی غصه ای،غمی،چیزی تو هم که می رسی و با نگاه پرشورت نمک به تازه ترین زخم هام می ریزی خلاصه حسرت این ماند در دلم که شما بیایی و بروی،فتنه بر نیانگیزی بخند باز شبیه همیشه با طعنه بگو که آه! عجب قصه ی غم انگیزی بگو که...
-
عشق تو...
1390/10/10 10:17
هرچه کردم نشدم از تو جدا ، بدتر شد گفته بودم بزنم قید تو را ، بدتر شد مثلا خواستم این بار موقر باشم و به جای "تو" بگویم که "شما"، بدتر شد این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد بلکه بر عکس فقط رابطه ها بدتر شد آسمان وقت قرار من و تو ابری بود تازه، با رفتن تو وضع هوا بدتر شد چاره دارو و دوا نیست که حال...
-
آه ای نگاه های تماشا
1390/10/10 10:13
با « نه» شنیدن از توکه من کم نمی شوم! مجنون نمـــای مــردم عالم نمی شوم این اوّلیـــن خطای تو ، حوّای سنگدل پنداشــــتی بدون تو آدم نمـی شوم بعد از تو ای خزانــزده دیگر برای هر شب بوی تشنه لب شده شبنم نمی شوم دلخور نشو عزیز! از این خُلقِ بی خیال گفتم که بی تو پا پی خُلقم نمی شوم. آه ای نگاهـهای تماشـــا ، خداوکیل !...
-
چقدر خسته ام از این خدای تکراری...
1390/10/09 15:38
دلم گرفته از این روزهای تکراری کجاست خلوت بی انتهای تکراری به قصه های نفس گیر خویش می خندم هزار و یک شب پُر ماجرای تکراری زبان درد مرا هیچ کس نمی فهمد می آورند برایم دوای تکراری به جستجوی کسی سالها سفر کردم رسیده ام به همان ردّپای تکراری مدام بر نفسم تازیانه می کوبد دریده حنجره ام را صدای تکراری تمام هستی من از خدا که...
-
سلام...
1390/10/08 23:07
یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام امروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام خوش کرده ام کنارتو دل وا کنم کمی همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛ سلام ازحال و روز خودکه بگویم،حکایتی است یک صفحه زندگانی بی روح و کم دوام جــویای حال از قلــم افتاده ها مباش ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به کام! دردی دوا نمی کنــد از متن تشــنه ام چیزی...
-
دو متن زیبا از گوته
1390/10/07 21:21
سخاوتمند را فریب می دهند خسیس را استثمار میکنند فهیم را به کج راهه می کشانند خردمند را به سفسته سخت خو را ترد می کنند هالو را به دام می اندازند پس بکوش و بکوش تا نیرنگ بیاموزی هان ای فریب خورده فریب ده ... *** زبر و زمخت باش تا محترمت بدانند که شاهین را به شکار هر تعمه فرستند مگر گراز ...
-
ما باختیم...
1390/10/07 13:30
این چار برگ خشک شده مال دفتر است نه! آخرین قمار من و دست آخر است من را به چاه درد خود انداخت و گذشت هر کس که گفت با من خسته برادر است... گفتید:"بی کسی به خدا سرنوشت توست تنهاترین پرنده ی عالم کبوتر است" گفتید:"زندگی کن و خوش باش و دم نزن" این حرفها برای من از مرگ بدتر است سرباز برگهای مرا جمع...
-
تنها...
1390/10/07 13:30
گس و نارس و کال و تورفتهام بهارانهای رنگ و بو رفتهام وچون گونهی خشک مادربزرگ پراز خستگیهای تورفتهام حواشییِ قالییِ پاخوردهای گلی نخنما ، رنگ و رو رفتهام و چون خلوت خیس یک جادّه پر از خاطرات فرورفتهام به حدّی است نزدیکیام با خدا که تنهاییام را به او رفتهام اگر هم سراغم بیاید کسی درست است یا نه بگو...
-
بی خیالی
1390/10/07 13:28
غروب این حوالی را تو باور میکنی یا نه؟ غم و درد اهالی را تو باور میکنی یا نه؟ تمام زندگی مان را سکوتی تلخ پر کرده خیابان های خالی را تو باور میکنی یا نه؟ کویر داغ و بی پایان بر اینجا سایه گسترده هجوم خشکسالی را تو باور میکنی یا نه؟ نفس در سینه میگیرد دل اینجا زود میمیرد و مرگ احتمالی را تو باور میکنی یا نه؟ در این...
-
در طالعت ستاره زیاد است ماه نه!
1390/10/07 13:28
در طالعت ستاره زیاد است˛ ماه نه! گاهی شکست هست ، ولی اشتباه نه! گه گاه در مسیر زمان لیز می خورد پایت درون چاله! ولی توی چاه نه! چشمت همیشه منتظر چیز تازه ایست چیزی شبیه روشنی یک نگاه! نه؟؟؟ دستت به دست های من اما نمیرسد! قلبت به خلوت دل تنگ من آه ! نه ! گفتی نگو که عشق گناه است خوب من! حق با شماست البته شاید گناه نه...
-
غمی با من هست...
1390/10/06 14:03
هر که دیده ست مرا گفته غمی با من هست غمی آواره که در هر قدمی با من هست در دلم هر طرفی مجلس ذکری برپاست حاجت و روضه به قدر حرمی با من هست سر مویی دلم آشفته گیسویی نیست گیسویی نیست ولی پیچ و خمی با من هست می خرم از همگان تا بفروشم به خودم تا بخواهید غم از هر قلمی با من هست شده در هر نفسم شکر دو نعمت واجب "آه"...
-
کسی منتظر دیدن من نیست
1390/10/06 13:54
یک آینه هم تشنه ی خندیدن من نیست وقتی که کسی منتظر دیدن من نیست بیگانگی از پرده ی این پنجره پر زد اما خبری در پس پاییدن من نیست انگار نه انگار خدا آدممان کرد در یک نفر اندیشه پرسیدن من نیست من غنچه ترین حادثه ی کوچه دردم افسوس کسی در هوس چیدن من نیست هی موجیِ امواج گل واشده ی عشق چشمی به تماشای پلاسیدن من نیست بگذار...
-
کنارم بزنید...
1390/10/05 17:28
پشت دیوار همین کوچه بدارم بزنید من که رفتم بنشینیدو...هوارم بزنید باد هم آگهی مرگ مرا خواهد برد بنوسید که: "بد بودم" و جارم بزنید من از آیین شما سیر شدم.. سیر شدم پنجه در هر چه که من واهمه دارم بزنید دست هایم چقدر بود و به دریا نرسید؟! خبر مرگ مرا طعنه به یارم بزنید آی! آنها!! که به بی برگی من می خندید! مرد...
-
باد بادک
1390/10/04 20:47
رها در باد...بی غم...بادبادک ببر با خود مرا هم، بادبادک! کجای زندگی زیباست آخر؟ دلش می گیرد آدم، بادبادک! بگو از آسمان...از مردمی شاد زمین را برد ماتم بادبادک! چه دوری از زمین، انگار دیشب تو را در ماه دیدم بادبادک! دلم را باد با خود برد وقتی تو را می برد کم کم بادبادک! برای بال هایت چتر داری؟ ببین باران چه نم...
-
سرفصلِ خبرها میشوم!
1390/10/04 18:40
یک درختِ پیرم و سهم تبرها میشوم مردهام، دارم خوراکِ جانورها میشوم بیخیال از رنجِ فریادم تردد میکنند باعث لبخندِ تلخِ رهگذرها میشوم با زبان لالِ خود حس میکنم این روزها همنشین و همکلامِکور و کرها میشوم هیچکس دیگر کنارم نیست، میترسم از این اینکه دارم مثل مفقودالاثرها میشوم عاقبت یک روز با طرزِ عجیب و...
-
تو خدایی...
1390/10/02 20:49
چگونه می شود از خدا گرفت چیزی را که نمی دهد ؟!! می گویند قسمت نیست ، حکمت است... من قسمت و حکمت نمی فهمم تو خدایی ، طاقت را می فهمی …!
-
من چرا تنها شدم ؟
1390/10/01 13:02
کوه چون سنگ بود تنها شد یا چون تنها بود سنگ شد ! من که نه سنگ بودم نه کوه ... من چرا تنها شدم ؟
-
جلوتر نیا !
1390/10/01 12:11
جلوتر نیا ! خاکستر می شوی... اینجا دلی را سوزانده اند... پی نوشت : قلبم درد می کنه کاش یه لحظه می ایستاد تا ببینم چشه ...
-
تا چه حد غمگینم!
1390/10/01 12:02
گاهی اوقات شاید تنها شادی زندگی ام این است که هیچ کس نمی داند تا چه حد غمگینم! پی نوشت : چه کسی می داند؟ شاید آن شادترین لحظه ما در راه است…
-
آرامم...
1390/10/01 11:22
آرامم... همچون مزرعه ای که تمام محصولاتش را ملخ ها خورده اند... دیگر نگران ضربات داس ها نیستم