-
مــن
1391/02/16 18:16
مــن، از تمام آسمـــان یک بــــاران را میخواهم ... و از تمــــام زمیــــن، یک خیابان را ... و از تمــــام تـــــو، یک دست که قفــــل شده در دست مـــــن ...
-
چه حماقتی !!!
1391/02/09 23:32
چه حماقتی که می رانی ام و باز احمقانه می خواهمت ... چه غرور بی غیرتی دارم من
-
سقوط
1391/02/09 23:27
برای رسیدن به تو بال گشودم پرواز کردم اما سقوط... تاوان با تو پریدن بود
-
عادت
1391/02/09 23:26
من در خیال تو تو در خیال من هیچ یک در خیال دیگری نمیگنجیم پاره ریسمانی که مارا به هم وصل میکند "عادت است " !!
-
هر چیز زمانی دارد
1391/02/09 23:23
هر چیز زمانی دارد نفس هم که باشی دیر برسی من رفته ام ...
-
به درک...
1391/02/09 23:18
سعی کردم که بمانی و بریدی به درک کارمان را به غـم و رنج کشیدی به درک به جهنم که از این خانه فراری شده ای عاشقت بودم و هرگــز نشنیدی به درک میوه ی کال غـــــزل بودم و از بخت بدم تومرا هرگز ازاین شاخه نچیدی به درک فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست جنس پاخورده ی بازار خریدی بــــه درک دانه پاشیدم و هربار نشستم به کمین...
-
تازگیا...
1391/02/08 00:39
تازگیا اینقد تنها شدم که اگه یه پشه بیاد تو اتاقم ، عمرا بزارم بره بیرون !!! پ ن : خواهشن نگید از شما بعیده... با ادبیات وبلاگتون نمیخونه ... و از این حرفا ...
-
یک نفر
1391/02/03 23:19
یک نفر رفت و ... یک نفر جا ماند... یک نفر تا همیشه تنها ماند!...
-
چشمان ِ من
1391/02/03 22:22
چشمان ِ من بی آنکه به هم بنگرند در گریستن تفاهم دارند
-
نفسهایم...
1391/02/03 22:21
نفسهایم بی تو، بوی خاکستر سیگار پیرمردی رامی دهد که به جوانی ازدست رفته اش می اندیشد…!!! امانه، انگاردرنبودنت پیرتر از پیرمردی شده ام که در زیرسایه ی عصایش نشسته و باخدایش حرفهادارد…
-
درخت
1391/02/02 13:40
درخت , دلتنگ تبر شد … وقتی پرنده ها , سیم های برق را به شاخه هایش ترجیح دادند…
-
کلافه که باشی...
1391/02/02 11:17
کـــــلافه کــه بـاشـــی . . . دلتنگ کسی هستی که نیست حوصله کسی را نداری که هست
-
تنهاییم را ...
1391/02/01 23:37
نمیدانم دوستش دارم یا نه؟ با هم قدم میزنیم، با هم میخوابیم، دلم ک میگیرد آغوشش را باز میکند و بر گونه هایم بوسه میزند نمیدانم دوستش دارم یا نه؟! تنهاییم را ...
-
مرد گریه نمی کند !!!
1391/01/29 16:53
چه حرف بی ربطیست که مرد گریه نمی کند گاهی آنقدر بغض داری که فقط باید مرد باشی تا بتوانی گریه کنی...
-
خدا دیگر کجا رفته !!!
1391/01/29 16:20
مرا اینگونه باور کن کمی تنها ، کمی بی کس ، کمی از یادها رفته خدا هم ترک ما کرده خدا دیگر کجا رفته !!!
-
کوه
1391/01/29 09:36
من کوه شده ام و دیگر به هیچ کس نمیرسم...
-
می خواهم به کودکی برگردم...
1391/01/29 09:24
کنج اتاق، آرام نشسته ام جوانی ام چنگی به دل نمی زند مادر، برخیز، کفش هایم را پاک کن کیف و کتابم را بردار می خواهم به کودکی برگردم....
-
روزگار...
1391/01/28 15:57
روزگــــار . . . جوانــــــــی مرا مچالـــــه کرده استـــــ !
-
تشنگی
1391/01/27 20:49
تشنگی بهـــــــــــــانه بود آبـــــــــــــ را با لیــــــــــــــوان تــــــــو می خـــــــــــــواســــــــــــتم
-
روزگار
1391/01/27 20:48
معشـــــوقه ای پیداکرده ام به نام روزگار این روزهـــــا سخت مرا درآغـــــوش خویش به بازی گرفـــــته است...
-
بعد از مُردنم...
1391/01/27 20:47
بعد از مُردنم سرم را جدا کنید بگذارید روی شانه ام . شانه ای که سر می خواست سری که شانه می خواست هر دو را برسانید به آرزوشان...
-
دنیا با ما نیامد...
1391/01/25 20:22
سرگذشتمان چنین بود ما به دنیا آمدیم دنیا به ما نیامد...
-
چه عمری گذشت...
1391/01/25 20:21
چه عمری گذشت تا باورمان شد... آنچه را باد برد خودمان بودیم!
-
هیچ وقت!
1391/01/24 22:45
هیچ وقت نه مسجد، نه صدای اذان، نه وضو گرفتن و اخ و تف انداختن و بالاخره نه دولا راست شدن در مقابل یک قادر متعال و صاحب اختیار مطلق که باید بزبان عربی با او اختلاط کرد، در من تاثیری نداشته است. صادق هدایت
-
شهر باید به من الکلی عادت بکند....
1391/01/23 23:12
میروم تا در میخانه کمی مست کنم جرعه ای بالا ببرم آنچه نبایست بکنم ! آنقدر مست که اندوه جهانم برود استکان روی لبم باشد و جانم برود برود هر که دلش خواست شکایت بکند شهر باید به من الکلی عادت بکند........
-
لعنتی...
1391/01/22 10:48
اصلن کاش گرگی می آمد و دستان سفید کرده اش را نشانمان می داد و در را برایش باز می کردیم ! لعنتی ! در این خانه را گرگ ها هم نمی زنند دیگر !
-
یک نفرید؟
1391/01/22 10:47
راننده اسکناس مچاله راازمن گرفت وپرسید : یک نفرید؟ مکثی کردم وبی حوصله گفتم : بله اقا، خیلی وقته...
-
جهنم !
1391/01/22 09:12
خدایا..!! کاش اعتراف کنی جهنمی در کار نیست برای ما همین روزهای برزخی زمینی کافیست!
-
خودِت باید باشی...
1391/01/20 23:01
گاهی شعر ندارم برایت بنویسم خودِت باید باشی ....
-
آغوش گرم
1391/01/19 14:39
مرا به یک آغــــوشِ گــرم میهمان کن ... اهلِ چای یا قهوه نیستم !!