یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

ناصرالدین شاه

http://files.myopera.com/FoxMob/PostPenZ/nasereddinshah.jpg



نقل است که ناصرالدین شاه وقتی به اولین سفر اروپایی خود رفت در کاخ ورسای و توسط پادشاه فرانسه- یکی از همین لویی هایی که امروز تبدیل به میز و صندلی شده اند- از او پذیرایی شد، بعد از مراسم شام، اعلیحضرت سلطان صاحب قران به قضای حاجتش نیاز اوفتاد و با راهنمایی یکی از نوکرها به سمت یکی از توالت‌های کاخ ورسای هدایت شد.


سلطان صاحبقران بعد از ورود به دستشویی هرچه جستجو کرد چیزی شبیه به “موال” های سنتی خودمان پیدا نکرد و در عوض کاسه‌ای دید بزرگ که معلوم نبود به چه کار می‌آید، غرورش اجازه نمی‌داد که از نوکر فرانسوی بپرسد که چه بکند پس از هوش خود استفاده کرد و دستمال مبارکش را بر زمین پهن کرد و همان جا...!

حاجت که برآورده شد سلطان مانده بود و دستمالی متعفن؛ این بار با فراغ خاطر نگاهی به اطراف انداخت و پنجره‌ای دید گشوده بر بالای دیوار و نزدیک به سقف که در دسترس نبود پس چهار گوشه‌ی دستمال را با محتویات ملوکانه‌اش گره زد و سر گره را در دست گرفت و بعد از این که چند بار آن را دور سر گرداند، تا سرعت و شتاب لازم را پیدا کند، به سوی پنجره‌ی گشوده پرتاب کرد تا مدرک جرم را از صحنه‌‌ی جنایت دور کرده باشد.

گویا نشانه گیری ملوکانه خوب نبوده چون دستمال بعد از اصابت به دیوار باز می‌شود و محتویات آن به در و دیوار و سقف می‌پاشد. وضع از اول هم دشوارتر می‌شود. سلطان، بالاجبار، غرور را زیر پا می‌گذارد، از دستشویی بیرون می‌رود و به نوکری که آن پشت در انتظار بود کیسه ای پول طلا نشان می‌دهد و می‌گوید این را به تو می‌دهم اگر این کثافت کاری که کرده ام رفع و رجوع کنی.

می‌گویند نوکر فرانسوی در جواب ایشان تعظیم می‌کند و می‌گوید من دو برابر این سکه‌ها به اعیلحضرت پادشاه تقدیم خواهم کرد اگر بگویند با چه ترفندی توانسته اند روی سقف خرابکاری کنند!!

افسانه مردم

دیدم او را آه بعد از بیست سال
گفتم این خود اوست ؟ یا نه دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود
گفتم این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست ؟
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم وحیرانتر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف باد خزان پر پر شدیم
از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا
دست من در را برایش باز کرد
عمر من بود او که از پیشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
بازهم مضمون شعری تازه گشت

باز هم افسانه مردم شد او


"حمید مصدق"

تمنا



کاش آن آینه ای بودم من

که به هر صبح تو را می دیدم
می کشیدم همه اندام تو را در آغوش
سرو اندام تو با آن همه پیچ
آن همه تاب
آنگه از باغ تنت می چیدم

گل صد بوسه ناب


"حمید مصدق"

خاموشی

آنچنان خواهند خاموشم کنند

تا خلایق هم فراموشم کنند


طرفه حیلتها کنند این ساحران

تا غلام حلقه در گوشم کنند


خود نمی ریزند خونم تا مباد

شهره مانند سیاووشم کنند


بس بخوانندم به گوش افسانه ها

تا به خواب خوش چو خرگوشم کنند


لطفشان قهر است اگر مهرم کنند

شهدشان زهراست اگرنوشم کنند


گاه می گویم بهل تا لعبتان

با شراب بوسه مدهوشم کنند


لیک می بینم که خلق بی زبان

باز خوانندم که چاووشم کنند


عاقبت دانم به دوران حیات

در عزای خود سیه پوشم کنند


"حمید مصدق"


افشاگری بی سابقه...

افشاگری بی سابقه در مورد هاچ، پرین، پدرپسر شجاع و میگ میگ!

بر اساس تحقیقات انجام گرفته و اطلاعات واصله، چند تن دیگر از جاسوسان و متخلفان و مظنونان به شرح زیر معرفی می شوند:

1- هاچ زنبور عسل: نامبرده یکی از زنبورهای بی هنر و بی سواد بوده است که فرمول تهیه عسل طبیعی را بلد نبوده، وی پس از مدتی به دروغ و با استفاده از رسانه های زنجیره ای خبر جعلی گم شدنش را منتشر می کند، سپس به بهانه ی واهی پیدا کردن مادرش به کندوهای همسایه ها سر زده تا بتواند فضولی کند و راز ساختن عسل را از آنها کِش رفته و بدون رعایت حق کپی رایت(!) از این فرمول سوء استفاده کند!

2- پرین: وی یک دختر فراری بوده است و بدون آنکه گواهینامه ی الاغ سواری داشته باشد اقدام به سوار شدن بر پشت الاغی به نام «پاریکال» می کرده است، پرین به دروغ مدعی شده بود به دنبال پدربزرگش است به شهرهای زیادی سفر کرده و اطلاعاتی را جمع آوری نموده است؛ قابل به ذکر است که پدربزرگ پرین یکی از کارخانه داران و مفسدان اقتصادی شهرشان محسوب می شود و مادرش عکاس بوده که دلایل و علل و انگیزه ی گرفتن عکس توسط مادر پرین در دست بررسی است!

3- پدر پسر شجاع: از ایشان اطلاعات چندانی در دست نیست، وی کلا آدم مشکوکی است، نامبرده در هیچ کدام از قسمت های کارتون نام حقیقی اش را بیان نکرده و همواره این سئوال مهم وجود دارد که نام ایشان قبل از تولد پسرش چه بوده است؟! در همین رابطه تا به این لحظه شونصد نامه برای ایشان ارسال شده است که متاسفانه ایشان هنوز نام حقیقی شان را بازگو ننموده و افکار عمومی را متنور(!) نکرده اند!

4- میگ میگ: وی در یک جایی که نمی دانیم کجاست آموزش دو میدانی دیده است تا بتواند در مواقعی که احساس خطر می کند با سرعت زیاد فرار کند، نامبرده همدستی "گرگ" دارد که به کمک وی دست به اقدامات تروریستی می زنند، البته آنها در فیلم هایی که خودشان از این صحنه ها می گیرند اینگونه وانمود می کنند که گرگ مزبور قصد گرفتن میگ میگ را دارد که طبق یافته های ما اصلا اینگونه نیست!

- البته افرادی همچون «نل»، «واتو واتو»، «کارآگاه گجت» و ... نیز در این لیست حضور داشتند که به دلیل کمبود جا صرفا به بیان مهمترین هایشان پرداختیم!