یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

جملات قصار ۳

از مخالفت مهراس ، چرا که بال ها در خلاف باد به پرواز در می آیند.

اگر شیری درنده در برابرت باشد ، بهتر از آن است که سگی خائن پشت سرت باشد.

باید دنبال شادی ها گشت ولی غمها خودشان ما را پیدا می کنند!!!

شجاعت یعنی : بترس ، بلرز ، ولی یک قدم بردار . . .

برای انسان های بزرگ بن بستی وجود ندارد آنها معتقدند یا راهی خواهیم یافت یا راهی خواهیم ساخت.

برگ در انتهای زوال می افتد و  میوه در انتهای کمال,بنگر که چگونه می افتی چون برگی زرد یا سیبی سرخ.

به نور نگاه کن سایه ها پشت سرت خواهند بود.

اگر از راهی که سیب ها می روند ما هم برویم می رسیم.

ما همواره کارهای احمقانه را که انجام دادیم به نام تجربه به رخ دیگران می کشیم .!

رنگین کمان پاداش کسانی است که تا آخرین قطره زیر باران بمانند.

هیچ گاه عشق را گدایی نکن چون معمولا به  گدا چیز با ارزشی  بخشیده نمی شود.

نگران کفش های کهنه ام بودم یکی را دیدم پا نداشت.


برچسب ها : جملات قصار.متن های قصار.متن های زیبا.متن های ادبی

اهل حمامم...


اهل حمامم

پوستم مهتابی‌ست

چشمهایم آبی‌ست

پدرم دلاک است

سر طاسی دارد

لُنگ می‌اندازد

شامپو مصرف کرد

کله‌اش هی کف کرد

و سپس مویش ریخت

و چه اندازه سرش براق است!

حرفه‌ام دلاکیست

هدف من پاکیست

می‌نشیند لب سکو آرام

یک نفر با احساس

و تصور کرده، خوش پر و پاست!

کودکی را دیدم

می‌دود در پی صابون و لگن

ای نهان در پسِ دَر

خشک آوردم، خشک!

مشتری‌های عزیز

لگن خاصره‌تان سالم باد!

رخت ها را نکنید

آب‌مان بند آمد !

سه قطعه شعر زیبا ...


این پست هم واسه آدمای نامرد (البته دور از جون شما)




روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت


هر کس غصه ی اینکه چه میکرد نداشت


چشمه ی سادگی از لطف زمین می جوشید


خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت ...






در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟ .....


نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی ......


برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی .....


اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی 






هر که خوبی کرد زجرش میدهند

                                               هر که زشتی کرد اجرش میدهند

باستان کاران تبانی کرده اند

                                               عشق را هم باستانی کرده اند

هرچه انسانها طلایی تر شدند

                                               عشق ها هم مومیایی تر شدند

اندک اندک عشق بازان کم شدن

                                               نسلی از بیگانگان آدم شدند




کوتاه و عاشقانه ...


مرا دید و نشناخت


                       این بود درد ... 

حاصل عشق مترسک به کلاغ...

http://www.ruudpeters.com/Galleries/Gallery10%20Various%20kind%20of%20stuff/images/scarecrow.jpg


حاصل عشق مترسک به کلاغ مرگ یک مزرعه است


در میان مزرعه های طلایی گندم

مترسکی با لبهایی خندان ایستاده است

لباسش نه وصله دار است و نه مغزش پوشالی

مترسک  خائن با کلاغ ها طرح دوستی ریخته است

خوشه های طلایی گندم در آتش دو رویی نگهبان خویش می سوزند

فصل دروی گندم ها و حاصلش نانی که به سفره من و تو می آید

تکه نانی خشک در دست کودکی بی پرواست

کودک درد گندم ها را می فهمد

مترسک را به دار می آویزد

صدای نحس کلاغها به گوش می رسد

کلاغ ها به سوی مزرعه ای دیگر می روند و بر سادگی مترسک قاه قاه می خندند

اینگ خوشه های گندم با پرچم سفیدی که نماد صلح است

طلایی تر به چشم می آیند

فصل دروی  گندم ها و تکه نانی که طعم آزادی می دهد !


بر چسب ها : مترسک,کلاغ,مرگ