میشوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چه پیش آید برای من! نمیدانم هنوز...
دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها
غیر معمولیست رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی میشود ـ مادر به خیلی چیزها
نامه هایت، عکس هایت، خاطرات کهنهات
میزنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها
هیچ حرفی نیست، دارم کمکم عادت میکنم
من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها
میروم هرچند بعد از تو برایم هیچ چیز...
بعدِ من اما تو راحت تر به خیلی چیزها...
بسیار زیبا بود. ممنون
خیلی فقیرم...
دیگر حتی حوصله هم ندارم
ممنون از متن جدیدتون
فدا فدا...
با مزه بود شعره
از خودتون بود؟
از خاطرات گمشده میآیم تابوتی از نگاه تو بر دوشم
بعد از تو من به رسمِ عزاداران غیر از لباسِ تیره نمیپوشم
در سردسیری از منِ بیهوده وقتی که پوچ و خسته و دلسردم
شبها شبیه خواب و خیال انگار تب میکند تن تو در آغوشم
تکثیر میشوند و نمیمیرند سلولهای خاطرهات در من
انگار مانده چشم تو در چشمم لحن صدای گرمِ تو در گوشم
هرچند زیر اینهمه خاکستر، آتش بگیر و شعله بکش در من
حتی پس از گذشت هزاران سال روشن شو ای ستاره خاموشم
بعد از تو شاید عاقبتِ من نیز مانند خواجه حافظِ شیراز است
من زندهام به شعر و پس از مرگم مردُم نمیکنند فراموشم
زنده یاد نجمه زارع
سلام.
شاعر بزرگی بود. بعضی از شعرهاش با اینکه سن کمی داشت خیلی قشنگ بودن.
خدا روحش رو شاد کنه. پست زیبایی بود. ممنونم.
سلام
از وبلاگ تک بیتی های ناب وارد وبلاگتون شدم...
این شعر واسه من یادآوری خاطرات زیادیه
با خودنش یه بار دیگه...
ممنونم