سلام اقا رضا،من دو سالی میشه تمام نوشته هاتونو میخونم ولی پیغام نمیذارم،خواستم بگم اگه ب نوشته های سال 88،89 برگردید کاملا متوجه میشید ک دیگه ب دلنوشته هاتون دل نمیدید و پیاماتون انقد کم و کوتاه شده ک انگار دارید رفع تکلیف میکنید،این حرفا رو زدم چون خواهان پیشرفت شمام.
با تشکر
لطفا رسیدگی کن
ننه!
هرچی بدبختی کشیدیم گفتی حکمت خداست
ببین ننه
نیشونی این حکمتو بده برم دم خونشون
بگم دلامصب مشکلت با من چیه آخه.......
اگه گفتید دیالوگه کی بووود؟
اره واقعااااااا
تن میفروشیم به بازار عاشقی
دل میدهیم به دنیای دروغکی.
سلام.
درسته. گاهی تو یه روز سخت ، آدم هزاران سال پیر میشه.
اما روزهایی هم هست ، که احساس میکنی :
انگار تازه متولد شدی !
پست زیبایی بود. ممنونم.
سلام اقا بهنام. مرسی بابات کامنت هاتون
لایک
سلام اقا رضا،من دو سالی میشه تمام نوشته هاتونو میخونم ولی پیغام نمیذارم،خواستم بگم اگه ب نوشته های سال 88،89 برگردید کاملا متوجه میشید ک دیگه ب دلنوشته هاتون دل نمیدید و پیاماتون انقد کم و کوتاه شده ک انگار دارید رفع تکلیف میکنید،این حرفا رو زدم چون خواهان پیشرفت شمام.
با تشکر
لطفا رسیدگی کن
سلام. بله حق با شماست
تهرانیه ﻣﻴﺎﺩ اصفهان، ﺑﺎ دوست اصفهانیش ﻣﻴﺮﻥ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﻪ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻓﺮﻭﺷﯽ .
ﺗـﻬـﺮﺍﻧـﯿـﻪ ﻣﻴﺒﻴﻨﻪ ﻫﻴﭽﻜﻲ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﻴﺴﺖ ، ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﺟﻴﺒﺶ ﻭُ ﻣﻴﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ .
ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ اصفهانیش ﻣﻴﮕﻪ : ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ . ﺍﻳﻨﻪ ﺣﻴﻠﻪ ﺗﻬﺮﺍﻧﻲ !!!
اصفهانیه ﻣﻴﮕﻪ : ﭘﺲ ﺑﺮﻳﻢ ﻣﻨﻢ ﻳﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺍَﺯ ﻫُـﻨـﺮ ﺑـﭽّـﻪ ﻫﺎﯼ اصفهانو ﻧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺪﻡ !
ﻣﯿﮕﻪ ﺑﺎﺷﻪ . ﺑﺮﻣﻴﮕﺮﺩﻥ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻓﺮﻭﺷﻲ ، ﻣﻴﮕﻪ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﺑﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮﺍﻡ ﻭﺍﺳﺖ ﺟﺎﺩﻭ ﻛﻨﻢ !
ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻓﺮﻭﺷﻴﻪ ﻫﻢ ﺍَﻭﻟﻴﺸﻮ ﻣﻴﺪﻩ ، اصفهانیه ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ، ﺩﻭﻣﻴﺸﻮ ﻣﻴﺪﻩ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ، ﺳﻮﻣﻴﺶ ﻫﻢ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ...
ﺷﻴﺮﻳﻨﻲ ﻓﺮﻭﺷﻴﻪ ﻣﻴﮕﻪ : ﭘﺲ ﻛﻮ ﺟﺎﺩﻭﺵ؟
ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮ ﺟﻴﺐ ﺗـﻬﺮﺍﻧـﯿـﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻛـُﻦ ، ﺻﺤﻴﺢ ﻭ ﺳﺎﻟﻢ ﭘﻴﺪﺍﺵ میکنی=))))))))))))))))))
روزگار عجیبی است .....
این روزها انگار که انسانها به دست هم پیر میشوند ، نه به پای هم..!
پست زیبای بود
یادمه یه موقعی میگفتی هر وقت حالت خوب باشه این ورا نمیای... امیدوارم که این چند روز که نیومدی به همین دلیل باشه... شاد باشی. آخ راستی: سلام!
سلام.ممنونم دوست خوبم