زمیــــــــــــــــــــــــــــن!
خمیازه ای بکش به زیرٍ پایِ من
تا صبح گریه می کنم
و غنچه می دهند
نه اینکه زانو زده باشم
نه, فقط تنهایی سنگین است...
دست های کوچکش
به زور به شیشه های ماشین شاسی بلند حاجی می رسد
التماس می کند : آقا آقا "دعا" می خری؟
و حاجی بی اعتنا تسبیح دانه درشتش را می گرداند و برای فرج آقا "دعا" می کند....
بیستون هیچ ، دماوند اگر سد بشود