کوه چون سنگ بود تنها شد
یا چون تنها بود سنگ شد !
من که نه سنگ بودم نه کوه ...
من چرا تنها شدم ؟
جلوتر نیا !
پی نوشت : قلبم درد می کنه کاش یه لحظه می ایستاد تا ببینم چشه ...
گاهی اوقات شاید تنها شادی زندگی ام این است
که هیچ کس نمی داند تا چه حد غمگینم!
پی نوشت : چه کسی می داند؟ شاید آن شادترین لحظه ما در راه است…
آرامم...
همچون مزرعه ای که تمام محصولاتش را ملخ ها خورده اند...
دیگر نگران ضربات داس ها نیستم
خدایا شکرت
ما دیگر فقیر نیستیم
دیروز پزشک ِ آبادی گفت...
چشم های پدرم
پر از آب مروارید است …