آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا، بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا ؟
نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا ؟
عمر ما ار مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا ؟
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا ؟
وه که با این عمر های کوته بی اعتبار
این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا ؟
آسمان چون جمع مشتاقان ، پریشان می کند
درشگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا ؟
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
راه عشق است این یکی بی مونس و تنها چرا ؟
بی مونس و تنها چرا ؟
تنها چرا ؟ حالا چرا
برچسب ها : اشعار استاد شهریار,شعر+شهریار
سلام دوست عزیز
اگه میخوای از روش های کسب درامد اینترنتی اطلاعاتی به دست بیاری و اینکه ببینی اصلا حقیقته یا سر کاری این سایت میتونه اطلاعاته مفیدی به شما بده
امیدوارم موفق باشی
http://www.mi118.com/Register.aspx?Ref=103682
سلام
اگه با تبادل لینک موافقی منو با عنوان
(ورود به مقر اژدها) لینک کن و بهم خبر بده
اگه با تبادل بنر موافقی که چه بهتر
ممنون
میبینه من دپرسم همش شعرای غمگولانه میزاره