صبح روزی پشت در می آید و من نیستم
قصــــــه دنیا به سر می آید و من نیستم
یک نفر دلواپســــم این پا و آن پا می کند
کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم
بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان
بــوی یک سیگار زرمی آید و من نیستـــم
خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند
نامه هایم از سفر می آید و من نیستــم
در خیابان، در اتاقم، روی کاغذ، پشت میز
شعـــر تازه آنقدر مــی آیـــد و من نیستم
بعد ها وقتی کـه تنها خاطراتم مانده است
عشق روزی پشت در می آید و من نیستم
هرچه من تا نبش کوچه می دویدم او نبود
روزی آخــــر یک نفر مــی آید و من نیستم
میثم امانی
علی اکبر یاغی تباری
خانـم! کــجا نوشته مرا سگ محل کنید
یا اینکه با من اینهمه جنگ و جدل کنید
من بی شما ... که قانعم ! ... اما نمی شود
فــکری بـــــه حـــال وروز دل این غــــزل کنید
دارد سر قرار شما مرگ مـــی رسد
کاری برای مهلت ضرب الاجل کنید
هی ضد حال خورده ام از دست روزگار
کمتر بـرای خنده کســـی را مچل کنید
لطفا به جای بینی و لب های نازتان
طرز نگاه و زخـم زبـــان را عمل کنید
کف کرده ام که مثل عروسک شوم شبی
شاید کــــه عاشقانــه مرا هــــم بغل کنید
شاهد تمام اهل همین کوچه های خیس
باشد - قبـــــــول - مـــــرا سگ محل کنید
رسول کامرانی
حامد ابراهیم پور
چقدر ساختگـــــی بود شعار من و تو
خاک عالم به سر قول و قرار من و تو
هیچ معلوم نشد از چه نژادی هستند
تُف به روی دل بی ایل و تبـار من و تو
گریه کن ابرک معصوم، زمینگیر شدیم
آسمان نیــــز نشد آینــــه دار من و تو
حرف هایی که به هم ردّ و بدل می کردیم
آخرش نیـــــز نخوردند بــــه کــار من و تـــو
چقــــدر زود بریـدی و بـــــــه من بد کـردی
دستخوش! همسفر این بود قرار من و تو؟!
باغ ما مزرعه ی هرزه ترین زمزمه بود
مفتکی هم نمی ارزید بهار من و تــو
آخرین بیت: ببین قافیه را باخته ایم
فحش و نفرین غزل نیز نثار من و تو
علی اکبر یاغی تبار