روزها دنبال هم می دون و ثانیه ها هم دیگرو می بلعن
اما اونیکه داره پیر میشه زمان نیست ، ما آدماییم که هر
روزو شب می کنیم و هر شب و روز ، بدون این که
بفهمیم چیو داریم از دست میدیم و توی این همه از
دست دادنا چی به دست میاریم ؟!!!
یه روزی میاد که چشمامونو باز می کنیم و می بینیم
ای دل غافل کفه ترازوی عمر ما هم سنگین شد و ما
موندیم و یه کوله بار حسرت ، حسرت همون وقتایی که
می گفتیم :
ولش کن بابا حالا وقت زیاده ...
خدایا کفر نمی گویم ، پریشانم ،چه می خواهی تو از جانم
مرا بی آن که خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا تو مسئولی، تو می دانی که انسان بودن وماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنج می کشد آن کس که انسان است واز احساس سرشاراست.
هرچه تیک و تاک کرد، گذر زمان را نفهمیدم.
ساعت خسته شد، خوابید.
من عاشق این متن شدم.........اجازه میدید اینو یه روزی بذارم تو وبلاگم?
البته دوست عزیز چرا که نه
سلام.خوبی؟امیدوارم که باشی(خوب).سایت قشنگ و آرومی داری.بخاطر درس و دانشگاه خیلی وقت بود وبگردی نمیکردم.امشب حوصلم ولی سررفته بود.تو گوگل زدم متن قشنگ.چنتا وب اومد.واسه تورو اول انتخاب کردم راستشو بخوای واسه اون دیوونه هه اون داش قلقلکم میداد. سایت قشنگ و ارومی داری.تو دیوونه ای؟کاش همه دیوونه ها اینجوری باشن!
ایمیلمو یادم نیس فک کنم جای ۶۹وکیسو جابجا نوشتم.نمیدونم اینارو اصلا چرادارم به تو میگم!حوصله چت کردن ندارم.دوس دارم فقط من بحرفم مثه همی الان.ای بابا...
فردا ینی امروز !عیده.عیدت مبارک
یه چی بگم؟یه چی بگم؟چرا نظرات سایتت انقد کمه؟من به دوستام میگم برات کامنت بذارن.قول میدم!.متنای به این خشنگی.حف نیس نخونده بمونه؟:(