کاش می شد ...

کاش می شد خالی از تشویش شد
برگ سبز تحفه درویش شد


کاش تا دل می گرفت و می شکست
عشق می آمد کنارش می نشست


کاش من هم یک قناری می شدم
در تب آواز,جاری می شدم


بال در بال کبوتر می زدم
آن طرف تر ها کمی سر می زدم


با قناری ها غزل خوان می شدم
پشت هر آواز پنهان می شدم


آی مردم,من غریبستانی ام
امتداد لحظه بارانی ام


شهر من آن سو تر از پروانه هاست
در حریم آبی افسانه هاست


شهر من بوی تغزل میدهد
هر که می آید به او گل می دهد


دشت های سبز وسعت های ناب
نسترن,نرگس,شقایق,آفتاب