شبی

شبی غمگین تر از شبهای فرهاد

به یاد لحظه های رفته بر باد

به یاد سروهای سبز و عاشق

نشستم گریه کردم تا شقایق

صدایم یک نیستان بی قراری

غروب و حسرت و چشم انتظاری

به یادت ای عزیز نازنینم

شبی تنها و خاکستر نشینم

از آن آتش که شب را شعله ور کرد

چه بر جا مانده جز خاکستر سرد

شکفته یاد گل در گریه هایم

پر از حرفم اگر چه بی صدایم

به سوگت ای چراغ خانه ی دل

چو کولی می روم منزل به منزل

که تا شاید ز تو یابم نشانه

ز تو ای شاعر هر چه ترانه

تو را می پرسم از اندوه مهتاب

که می گرید به روی بستر آب

تمام چشم را من جستجویم

مگر یابم تو را در روبرویم