من نیستم!!!

 صبح روزی پشت در می آید و من نیستم

 قصــــــه دنیا به سر می آید و من نیستم

 یک نفر دلواپســــم این پا و آن پا می کند

 کاری از من بلکه بر می آید و من نیستم

 بعد ها اطراف جای شب نشینی هایمان

 بــوی یک سیگار زرمی آید و من نیستـــم

 خواب و بیداری، خدایا بازهم در می زنند

 نامه هایم از سفر می آید و من نیستــم

 در خیابان، در اتاقم، روی کاغذ، پشت میز

 شعـــر تازه آنقدر مــی آیـــد و من نیستم

 بعد ها وقتی کـه تنها خاطراتم مانده است

 عشق روزی پشت در می آید و من نیستم

 هرچه من تا نبش کوچه می دویدم او نبود

 روزی آخــــر یک نفر مــی آید و من نیستم


میثم امانی