گس و نارس و کال و تورفتهام بهارانهای رنگ و بو رفتهام
وچون گونهی خشک مادربزرگ پراز خستگیهای تورفتهام
حواشییِ قالییِ پاخوردهای گلی نخنما ، رنگ و رو رفتهام
و چون خلوت خیس یک جادّه پر از خاطرات فرورفتهام
به حدّی است نزدیکیام با خدا که تنهاییام را به او رفتهام
اگر هم سراغم بیاید کسی درست است یا نه بگو رفتهام
من این ماه تهمانده از دیشبم که تنها و از هایوهو رفتهام
|