پرنده مهاجر ...

 

روزی یک پرنده مهاجر از فرط سرما به ناچار از پرنده های دیگرجدا شد و به ز مین افتاد ,در همان نقطه ای که پرنده افتاد یگ گاو رد شد و بر روی پرنده کثافت انداخت , پرنده گرم شد و کم کم جان گرفت و شروع به دست و پا زدن کرد , ناگهان گرگ گرسنه ای از آنجا رد شد و آن پرنده را دید و بلافاصله او را خورد .

 


نتیجه : 

همیشه اونی که تو را توی کثافت می اندازد دشمن تو نیست
همیشه اونی که تو را از کثافت در می آورد دوست تو نیست
وقتی توی کثافت افتادی زیاد دست و پا نزن شاید به نفعت نباشه