حضرت حافظ

   

 

       نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس/ دیدم به خواب حافظ توی صف اتوبوس 

       گفتم: سلام حافظ گفتا علیک جانم / گفتم: کجا روی؟ گفت  والله خود ندانم

       گفتم: بگیر فالی گفتا نمانده حالی / گفتم: چگونه‌ای؟ گفت در بند بی خیال
       گفتم: که تازه تازه شعر وغزل چه داری ؟ / گفتا: که می‌سرایم شعر سپید باری 

       گفتم: ز دولت عشق گفتا که : کودتا شد / گفتم: رقیب! گفتا: او نیز کله پا شد 
       گفتم: کجاست لیلی؟ مشغول دلربایی؟ / گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایی 

       گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز؟ / گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز 
       گفتم: بگو زمویش گفتا که مش نموده / گفتم: بگو ز یارش گفتا ولش نموده

       گفتم: چرا؟ چگونه؟ عاقل شده است مجنون؟ / گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون 
       گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ / گفتا: خریده قسطی تلویزیون به جایش
       گفتم: بگو زساقی حالا شده چه کاره؟ / گفتا: شدست منشی در دفتر اداره 
       گفتم: بگو ز زاهد آن رهنمای منزل / گفتا: که دست خود را بردار از سر دل

       گفتم: ز ساربان گو با کاروان غم‌ها / گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا
       گفتم: بگو ز محمل یا از کجاوه یادی / گفتا: پژو، دوو، بنز یا گلف نوک مدادی 

       گفتم که: قاصدت کو آن باد صبح شرقی / گفتا: که جای خود را داده به فاکس برقی 
       گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره / گفتا: به جای هدهد، دیش است و ماهواره 

       گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد؟ / گفتا: بلوکه کرده دیروز یا پریروز 
       گفتم: بگو ز مشک آهوی دشت زنگی / گفتا که: ادکلن شد در شیشه‌های رنگی

       گفتم: بلند بوده موی تو آن زمان‌ها / گفتا: به حبس بودم از ته زدند آنها 
       گفتم: شما و زندان حافظ مارو گرفتی؟ / گفتا: در این زمانه هر چیز هست ممکن

برچسب ها : شعر طنز,شعر خنده دار,شعر زیبا,حافظ شیرازی