یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

تعمیر یک ساعت


ما مردها گاهی نیاز داریم بندِ وا شده‌ی یک ساعت را تعمیر کنیم

عوض کردن یک باطری ما را به آرامشی می‌رساند که از ساعت می‌گیرد ...


من ساعت هایم را نگه می‌دارم

ساعتی که مادرم با خودکار برایم کشیده بود هنوز کار می‌کند

10 و 10 دقیقه است و او هنوز نمرده

پدر اما ماهیگیر بود و ساعت وفادارش بعدِ او فقط زیر آب کار می‌کند


فرق گذشته و حال در ساعتها پیداست

هرچه من بزرگتر شدم قیافه‌ی آنها مردانه‌تر شد

بچگانه... مردانه ...زنانه ...


ساعتها هم دنیای خودشان را دارند

ویترین ، سینمای ساعتها بود که خیابان را پخش می‌کرد

بازی من و معشوقه‌ام را یک جفتشان پسندیدند

در آخرین سکانس عاشقانه ، ما عکس گرفتیم و جدا شدیم

اما ساعتهای ما برای همیشه ، همانجا ، با همان ژست ایستادند


چه‌کسی با چه‌کسی قرار می‌گذاشت ؟

ما با هم ؟ یا ساعت‌های ما با هم ؟


یک ساعتِ مرد،

دست مردی را می‌گیرد و می‌رساند به قراری که یک ساعتِ زن،

زنی را به همان قرار


آن ساعتِ دیوانه را سال‌هاست تنظیم می‌کنم

اما هرسال، در همان لحظه، با همان ژست ...

ساعت ها با شب و روز تنظیم می‌شوند


اما این یکی زمانی شب و روز را هم تنظیم می‌کرد

من و آفتاب کارگرهای ساده‌ای بودیم که با هم می‌‌آمدیم و با هم می‌رفتیم

در راه دستم را طوری می‌گرفتم که همه ساعت را از من بپرسند

و نمی‌فهمیدم مردی که ساعتش را در جیب می‌گذارد تا زمان را از غریبه‌ای بپرسد؛

تنهاست...

تنهایَم

تنها


مثل آن ساعت بچگانه که سالها پیش در جنگل افتاد

و حالا در دست درختی است، کار می‌کنم اما به کار نمی‌‌آیم...


ما مردها

گاهی به یک تعمیر ساده نیاز داریم

یک تعویض باطری شاید...


اما وقتی مردی با دستهای لرزان ساعتی را تعمیر می‌کند

هیچ تضمینی نیست عقربه‌هایش در جهت درست بچرخند!


از : کیانوش خانمحمدی




نظرات 4 + ارسال نظر
"مهدی" 1393/09/19 ساعت 08:42 ب.ظ

این نوشته منو برد به بچگی....
خیلی خیلی زیبا بود.
به امید روزی که هیچکس احساس تنهایی نکنه.
مرسی.

بهنام 1393/09/19 ساعت 10:57 ب.ظ

و نمی‌فهمیدم مردی که ساعتش را در جیب می‌گذارد تا زمان را از غریبه‌ای بپرسد؛

تنهاست...

تنهایَم

تنها

پست تاثیرگذاری بود. متشکرم.

neda 1393/09/20 ساعت 12:54 ب.ظ http://soozeeshtiyagh.blogfa.com

سلام سلام صد تا سلام
:)))))))))))))
آقای مهندس چطورن؟؟

سلام

ولی 1393/09/20 ساعت 11:29 ب.ظ

ساعت دروغ میگوید..
زمان دور یک دایره نمیچرخد..
ایده ساخت ساعت به شکل دایره ایده فریبکارانه یک جادوگر بود..
ساعت خوب:"ساعت شنی" است..
که هر لحظه به تو یادآوری میکند..
"دانه ای که افتاد دیگر باز نمیگردد"..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد