یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

یادداشت های روزانه یک دیوانــه

متن های عاشقانه,اشعار عاشقانه,تک بیتی عاشقانه,دوبیتی عاشقانه,جملات زیبا,جملات قصار,اس ام اس عاشقانه,sms عاشقانه

رفتیم...


با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم

به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم

آخرین منزل ما کوچه سرگردانی است
دربه در در پی گم کردن مقصد رفتیم

مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم...


فاضل نظری



نظرات 5 + ارسال نظر
سایه 1391/03/06 ساعت 02:24 ب.ظ

در اینجا که منم کسی چه میداند که بودن نیز چون زیستن طاقت فرساست

مرداب 1391/03/06 ساعت 06:32 ب.ظ

زندگی قصه مرد یخ فروشی ست که از او پرسیدند:
فروختی؟
گفت: نخریدند تمام شد

آهو 1391/03/06 ساعت 09:55 ب.ظ

باید خودم را ببرم خانه !
باید ببرم صورتش را بشویم…
ببرم دراز بکشد…
دلداریش بدهم ، که فکر نکند…
بگویم نگران نباش ، میگذرد…
باید خودم را ببرم بخوابد…
“من” خسته است …!
.

شقایق 1391/03/08 ساعت 08:25 ق.ظ

اهو خیلی قشنگ نوشتی
من همیشه قسمت نظرات این وبلاگ رو هم میخونم
خسته نباشی اقا رضا

مهلا 1391/04/03 ساعت 06:39 ب.ظ

مرگ فقط چاره کاره برام دعا کنین زودتر برم خیلی خسته ام.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد