گذشته ای که حالمان را گرفته است
آینده ای که حالی برای رسیدنش نداریم
و حالی که حالمان را بهم میزند
چه زندگی شیرینی
پ ن : دلم احساس غم دارد ، دراین انبوه ویرانى ، کمى تاقسمتى ابرى و شاید باز بارانى…
تو من آن تب گرمی که آبم میکند کم کمنگاهت نیز چون مستی خرابم میکند کم کم.....منم آن کهنه دیواری به جا از قله های سنگکه باد و آفتاب آخر خرابش میکند کم کم.....چه احساسه قشنگی.همیشه میخونمت.
زندگی را لحظه ای ارزش غم خوردن نیست...خوشحالم که دوباره اومدی (:
افرین.......واقعا موفق باشین.......
آخییییییییی!یه مدتی می اومدم نبودین خوشحال بودم که حالتون خوبه اما الان فهمیدم که یه چیزی تو مایه های خودم بودین!
سر هر شانه سری وقت وداع میگرید... سر من وقت وداع گوشه دیوار گریست !خیلی باهات حال کردم.. مرسی
تو من آن تب گرمی که آبم میکند کم کم
نگاهت نیز چون مستی خرابم میکند کم کم
.....
منم آن کهنه دیواری به جا از قله های سنگ
که باد و آفتاب آخر خرابش میکند کم کم
.....
چه احساسه قشنگی.
همیشه میخونمت.
زندگی را لحظه ای ارزش غم خوردن نیست...
خوشحالم که دوباره اومدی (:
افرین.......واقعا موفق باشین.......
آخییییییییی!
یه مدتی می اومدم نبودین خوشحال بودم که حالتون خوبه اما الان فهمیدم که یه چیزی تو مایه های خودم بودین!
سر هر شانه سری وقت وداع میگرید... سر من وقت وداع گوشه دیوار گریست !
خیلی باهات حال کردم.. مرسی