قطره ای از عشق می خواهم ... نمی بخشد کسی
لحظه ای پر مهر می خواهم ... نمی خواهد کسی
یک نفس با شور می خواهم ... نمی رقصد کسی
... پرتوی از نور می خواهم ... نمی بیند کسی
وزشی از باد می خواهم ... نمی جنبد کسی
من فقط یک یار می خواهم ... نمی آید کسی
یک قمار تازه می خواهم ... نمی بازد کسی
از شراب ناب می خواهم ... نمی ریزد کسی
هر کسی در لاک خود سر را فرو برده
من پر از احساسم ... نمی فهمد کسی
نمی فهمد کسی...نمییییییییییییییییییییییی فهمد کسی!!!
ای جانم... عزیـــزم...
همین ... فقط یه یار می خوای؟؟!
خوب چه فراوونه یار!!! اگه از دو تا خواسته ات چشم پوشی کنی : «پرتوی از نور» و «شراب ناب»...!
وگرنه باید منتظر بمونی تا بالاخره خدا کسی رو به سوی تو روونه کنه که با خودش" نور" بیاره توی زندگیت...
و "شراب ناب" که این دو تا رو هر کسی نداره...
خدا هم به دلت نگاه کرده دیده دلت یه "یار خاص" می خواد... یار خاص هم که به این آسونی پیدا نمیشه!
یاری که قدر قلب شکسته ات رو بدونه... آخه ارزش قلب شکسته خیلی زیاده...میگن هرچی بشکنه بی ارزش میشه، اما قلب وقتی می شکنه تازه ارزش پیدا می کنه... اینقدر باارزش میشه که حتی خدا هم دوست داره بیاد توی اون قلب شکسته... پس نمیشه این قلب باارزش رو به دست هرکسی سپرد...