یک اتاق، اندکی نور، سکوت
من خدایی دارم که همین نزدیکی است ...
در امتداد لحظه هایم، هر روز
در سایه هایی قرمز شناور می شوم
می خندم به عشق فنا شده ی زمینی مان...قاه قاه
معنی ِ اشک ... کبودی، درد رامی دانم
بغض سنگین خاطره را، از نزدیک لمس کرده ام
من در این تاریکی، دور از همه...خدا را می خوانم
خدا را که صدا می زنم...همه ی ذره ها آرام می شود...
یک اتاق،اندکی نور،... من خدا را دارم
سلام قشنگگگگگگگگگگگگگگگگگگه به منم سر بزن
سلام...
خدایا…
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است.
خدایا…
می دانم تو همیشه با منی، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم.
خداوندا..
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان،
من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.
تا دوباره...
سلام...
خدایا…
تو بگو چه کنم. تو نشانم بده راهی که بهترین است.
خدایا…
می دانم تو همیشه با منی، ولی تنهایم مگذار؛ یا شاید بهتر باشد بگویم: نگذار تنهایت بگذارم.
خداوندا..
من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی سرمای زمستان،
من از تنهایی و دنیای بی تو می ترسم.
تا دوباره...