یک مادر فقیر،
یک ظرف بی غذا،یک سفره فتاده تهی روی یک حصیر،در انتظار ماند.
یک مادر فقیر،یک ظرف بی غذا،یک سفره فتاده تهی روی یک حصیر،در انتظار ماند.محشر بود...
او که میگوید به وقت سرودن غرق شادمانی بودم؛ دروغگوی بزرگیست ...! شعر؛ اولاد اندوه آدمی ست .
درد حرف نیست . درد نام دیگر من است . چگونه خویش را صدا کنم ؟
حس زیبایی رو منتقل کرد.سادگی و سوختن دل ...
سلاااااااااااااامدیگه رفتی پشت سرت هم نیگاه نکردی؟؟!سری بزن به ما همیک ادرس جدیدم بدم مال خودمه بیای خوشحال میشم www.sedayesokot.blogfa.com
عالی
یک مادر فقیر،
یک ظرف بی غذا،
یک سفره فتاده تهی روی یک حصیر،
در انتظار ماند.
محشر بود...
او که میگوید به وقت سرودن غرق شادمانی بودم؛ دروغگوی بزرگیست ...! شعر؛ اولاد اندوه آدمی ست .
درد حرف نیست . درد نام دیگر من است . چگونه خویش را صدا کنم ؟
حس زیبایی رو منتقل کرد.
سادگی و سوختن دل ...
سلاااااااااااااام
دیگه رفتی پشت سرت هم نیگاه نکردی؟؟!سری بزن به ما هم
یک ادرس جدیدم بدم مال خودمه بیای خوشحال میشم
www.sedayesokot.blogfa.com
عالی