غم آوارگی و دربدری،
غم تنهایی و خونین جگری
قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند،
همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند
مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست،
قاصدک دریابم!
روح من عصیان زده و طوفانیست،
آسمان نگهم بارانیست
قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگینی عالم دارم،
غم من صحراهاست،افق تیره او ناپیداست
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی
و به تنهایی خود در هوس عیسایی،
و به عیسایی خود منتظر معجزه ای _غوغایی
قاصدک حال گریزش دارم،
می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست،
پستی و مستی و بد مستی نیست
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست
شاید آن نیز فقط یک رویاست
سلام
شعر عالی ای بود
خوشم اومد
دستت درد نکنه
سلام دوست عزیز
دنبال یه شعر اومدم به وبلاگت
خیلی زیباست
و شعر هایی هم که گذاشتی هر کدوم عالی و زیبا هستند
در پناه خدا شاد و موفق وسالم باشی
سلام وبلاگ خوبی داری.موفق باشی.
یادش بخیر روزگار عاشقی
سلام گلم جالب است
به پندار تو جهانم زیباست
جامه ام دیباست
دیده ام بیناست
زبانم گویاست
قفسم طلاست
به این ارزد که دلم تنهاست